“
اگرچه تأکید بر تأثیر هوش هیجانی در احساس رضایت زناشویی به معنای نادیده انگاشتن عوامل دیگری همچون مسائل بیولوژیک، اثرات اقتصادی و فرهنگاجتماعی نیست. اما برای سلامت ارتباطات عاطفی و هیجانی زوجها و سلامت روانی خانواده و مقابله با بسیاری از مشکلات اساسی خانواده اهمیت دارد.
برای مطلوب تر ساختن روند زندگی مشترک و پیشگیری از ناکامی و بالا بودن توانایی شخصی و اجتماعی اعضای خانواده و کاستن از آثار طلاق در جامعه توجه به راهبردهای اکتسابی، در جهت پرورش قابلیت های هیجانی ضروری می کند.
اهداف پژوهش
اهداف پژوهش حاضر عبارتند از:
۱٫ بررسی هوش هیجانی زوجین
۲٫ بررسی رضایت زناشویی
۳٫ بررسی رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی
فرضیه کلی پژوهش
بین رضایت زناشویی و هوش هیجانی رابطه معنی دار وجود دارد.
تعاریف عملیاتی (کاربردی)
EQ (هیجان بهر): در این پژوهش، هیجان بهر نمره ای است هر شرکت کننده در کل آزمون و درهر یک از مؤلفه های آزمون هوش هیجانی (بار – اون) کسب می کند.
رضایت زناشویی: در این پژوهش نمره ای است که شرکت کننده از پرسشنامه رضایت زناشویی Enrich کسب میکنند.
فصل دوّم
ادبیات مربوط به تحقیق
فصل ۲: ادبیات پژوهش
مقدمه
در این فصل با تأکید بر نقش هیجانها در زندگی انسان و رابطه هیجان و تفکر، بر اساس زیستی هیجان و هوش هیجانی اشاره خواهد شد. سپس تواناییهای هوش هیجانی به عنوان راه حل بسیاری از معضلات اجتماعی، فرهنگی آموزش معرفی شده و در ادامه، تاریخچه هوش هیجانی و زمینههای کاربردی متعدد آن در زندگی شخصی و اجتماعی افراد مورد بررسی قرار میگیرد. با توجه به نقش مهم رضایت زناشویی بر سلامت روانی و جسمانی افراد، به عوامل متعدد شناختی، وضعیت اقتصادی و عقیدتی که بر رضایت زناشویی مؤثر اشاره شد و بر تغییرات میزان رضایت در مراحل مختلف زندگی مشترک همسران تأکید می شود.
هیجان و هوش هیجانی
واژه هیجان به آسانی تعریف نمی شود و وسعت کاربرد بسیاری در روانشناسی و روانپزشکی دارد. اصطلاحی که روانشناسان و فلاسفه پیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداختهاند. در فرهنگ لغت آکسفورد معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است، هر تحریک در ذهن، احساس، عاطفه و هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهیج شده، هیجان، نامیده می شود. گلمن واژه هیجان را برای اشاره به یک احساس فکر و حالات معانی و بیولوژیک متخصص آن و حاضر ای از تمایل به عمل کردن بر اساس آن به کار میبرد. «گلمن»[۱] ۱۹۹۵
هیجان “emoveri” به معنی تحریک، حرکت، حالت تنش، تهییج مشتق شده است. هیجانها معمولاً واکنش کوتاه مدت، شدید و منطقی به شمار میآیند و از خلق که حالت مسلط و دوام یافته به شخص میباشد متمایزهستند (پورافکاری، ۱۳۷۲)
رابطه هیجان با تفکر:
امروزه جایگاه هیجان در گرفتن تصمیم های عاقلانه و تفکر ثمربخش شناخته شده است و برقراری تعادل هوشیارانه میان هیجان و تفکر از جانب متخصصان به منظور زندگی بهتر و رشد یافته تر، مورد تأکید واقع می شود. همچنان که ارسطو مطرح میکند. احساسات بشر زمانی که به خوبی به کار گرفته شوند با خرد و منطق همراهند و به تفکر و ارزشها و تعالی دو جهت میدهند. اگرچه به آسانی میتوانند به خطا بروند. از دیدگاه دو مشکل انسان در این نیست که از هیجان برخوردار است بلکه آنچه اهمیت وارد مناسب بودن هیجان و نحوه از آن است. (گلمن ۱۹۹۵)
تاریخچه هوش هیجانی
در سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ ، جنبش جدیدی پدید آمد که می خواست برای اندازه گیری هوش شناختی راهی پیدا کند. دانشمندان آن زمان IQ را، که روشی سریع برای جدا کردن افراد متوسط از افراد باهوش بود، مورد مطالعه قرار دارند. آن ها خیلی زود متوجه محدودیت های این روش شدند.
بسیاری از مردم خیلی باهوش بودند اما توانایی آن ها در اداره کردن رفتارشان و کنار آمدن با دیگران آن ها را محدود کرده بود. همچنین آن ها متوجه شدند، افرادی وجود دارد که هوش متوسط دارند ولی در زندگی بسیار موفق هستند. ثراندیک[۲]، اولین کسی بود که مهارتهای هوش هیجانی را نام گذاری کرد. اصطلاحی که او اختراع کرد، هوش اجتماعی، نشانگر توانایی افرادی است که در خوب کنار آمدن با مردم مهارتهای کافی دارند در سالهای دهه ۱۹۸۰ بود که هوش هیجانی [EQ] نام فعلی خود را به دست آورد. بلافاصله بعد از آن پژوهشها و مطالعات بسیار قدرتمندی انجام شد (براوبری – جین گریوز، جین گریوز، ترجمه مهدی گنجی، ۱۳۸۴)
شاید بتوان گفت که روون بارون[۳] ۱۹۹۸ اولین کسی است که گام های نخستین را در جهت ارزیابی هوش هیجانی به عنوان معیاری از سلامت برداشته است. وی در رساله دکتری خود و اصطلاح ضریب هیجانی را در مقابل بهره هوشی به کار برده است، بارون (۲۰۰۰) (بار-آن) اینک هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ای مشتمل بر دانش هیجانی و اجتماعی و توانایی هایی مطرح میکند که بر توانایی عمومی ما را در برخورد مؤثر با خواسته های محیطی تأثیر میگذارند.
این مجموعه شامل مواردی است که عبارتند از:
۱/ توانایی آگاه بودن، فهمیدن و بیان کردن خود.
۲/ توانایی آگاه بودن و فهمیدن و برقراری ارتباط با دیگران
۳/ توانایی برخورد با هیجان های شدید و کنترل سائق ها و تکانه های درونی.
۴/ توانایی سازگاری با تغییر و حل مشکلات شخصی یا اجتماعی.
پنج حوزه مطروحه در مدل وی عبارتنداز: مهارت های درون – فردی، مهارت های میان – فردی و سازگاری مدیریت استرس و حال عمومی. (سید محسن فاطمی، ۱۳۸۵).
هوش هیجانی چیست؟
اگر هوش هیجانی را مجموعه ای از اجزای مرتبط به هم تصور کنیم. اجزای این مجموعه عبارتند از:
۱- آگاهی از هیجان های خود.
۲- بیان هیجان ها،
۳- آگاهی از هیجان های دیگران
۴- مدیریت هیجان ها.
آگاهی از هیجان های خود
هیجان ها طیف وسیعی را در بر می گیرند ممکن است مثبت یا منفی باشند. مؤلفه اول هوش هیجانی به این نکته می پردازد که تا چه اندازه از هیجان های خودآگاه هستیم؟ توانایی نظارت بر هیجانها و آگاهی نسبت به آن ها کلید اساسی و اصلی را در این مؤلفه تشکیل میدهد. آگاهی به خود یعنی آگاهی از حالات خود، هیجان های خود و چگونگی تفکر خود در مورد آن حالات و هیجان ها.
در این مؤلفه هوش هیجانی مهم آن است که شما بتوانید از آن چه در درونتان میکند و آگاه و نسبت به حالات خود واقف باشید. مزیت تحقق این مؤلفه هوش هیجانی این است که ما علاوه بر این که از هیجان های خود در یک لحظه خاص آگاهی می یابیم، به این نکته نیز واقف میشویم که در آن لحظه خاص نسبت به آن هیجان ها چگونه فکر کرده ایم. (فاطمی، ۱۳۸۵ ، ص ۹).
بیان هیجان ها
هیجان ها تجربیات زودگذر، موقت و آنی هستند. مؤلفه دوم هوش هیجانی به این سئوال مربوط می شود که چگونه هیجان های خود را بیان میکنیم؟
بیان هیجانات ممکن است به ۳ حالت صورت گیرد، حالت الف) هیجان خود را کاملاً مکتوم نگه دارید و اصلاً آن را ابراز نکنید. که این نوعی رفتار انفعالی است در حالت انفعالی هیجان ها پنهان باقی می مانند و بیان نمی شوند.
“