اکنون نوبت تحلیل و بررسی مقدمات پیشین بوده که بهطور کلی مقایسه دو رویکرد، از لحاظ مبانی، ویژگیها، راهکارها، اهداف و آثار امکان پذیر است.
آنچه که در مرحله اول به نظر میرسد این است که دو رویکرد از نظر مبنا متفاوتاند؛ یعنی چیزی که در بنـای روانشنـاسی وجود دارد با آنچه که در بنـای اخـلاقی است، متفـاوت به نظر میرسد. مبنـای روانشناسان برای اثبات مدعایشان که مقصود در اینجا همان رویکردهای روانی اعتماد به نفس و به تبع راهکارهای روانشناختی آن است، بر اساس علم تجربی بوده و بهطور کلی در تقسیمات فراعلم و فراروانشناسی قرار دارند؛ یعنی آنان در مواجهه با گزارههای فوق که تجربی یا حسیاند، به شیوه های علمی و تجربی توجه میکنند که به عقیده آنان این شیوه ها حاصل سالها تلاش، مطالعه و پژوهش و نوعا همراه با درمانهای کلینیکی بوده است و البته ممکن است بعضا حاصل تجربیات درونی باشد. در مقابل، رویکرد اخلاق به نظریاتی که ارائه میکند، همان سازه ها و قالبهای قرآن و روایات است. به بیان دیگر منشأ رویکرد اخلاقی وحی است؛ چراکه گزارههای آن تعبدی است و اثبات آنها نیازمند منابع وحیانی است. بنابراین تقابل این دو رویکرد، تقابل وحی و تجربه است و در این تقابل منبع وحی اصیل بوده و طبعا مقدم بر منبع تجربه است.
آنچه که در اینجا قابل تأمل است اینکه، تجربیات اشخاص متعدد در سالیان متمادی اگرچه ممکن است تا اندازهای به حال بشریت سودمند باشد، اما نمیتواند راهی برای رسیدن بشریت به حقایق عالم باشد و در نهایت نجاتبخش او نخواهد بود؛ زیرا بعضی از این موارد شبه علماند و واقعیت علمی ندارند که بتوان بر اساس آن حقیقت و قانونی را صادر کرد. بنابراین جای تحقیقات و مطالعات بیشتری در این زمینه ها وجود دارد تا به حد کمال خود برسند. البته نقد دیگری که متوجه آن است اینکه اثبات و ابطال در علم و نفی و نقض آنها دامنگیر این حوزه نیز میشود. بنابراین اگر فرضا جزء علوم نیز باشد با اشکالات و نقضهایی که بر آن وارد میشود، علمیت آن زیر سؤال رفته و از محدوده آن خارج میشود و طبعا اطلاق خود را ندارد. همچنین اگر بر اساس تجربه و کثرت موارد اتفاقی این علوم تأیید شوند، هیچکدام راهی به تقرب خداوند تعالی ندارند و راه آنها با مسیر الهی منطبق نیست و این مشکل اساسی است که در این موارد وجود دارد که شریعت وحیانی و آسمانی در آنها جایگاهی ندارد. به بیان دیگر این نوع از علوم، علم سکولار به معنای علم بدون خدا هستند. اما در طرف مقابل قوانین الهی مطلقاند و هیچیک نسبی نیستند تا بتوان در آنها نقضی وارد کرد. از سوی دیگر بهترین معیار و ملاک، هماهنگی و انطباق با دین الهی و قوانین اوست که انسان را به رستگاری و هدف نهایی یا همان تقرب به مقام ربوبی میرساند؛ زیرا این دین الهی دارای عمیقترین سرمایه های اخلاقی و معنوی است.
در مرحله بعدی باید متذکر شد که ویژگیها و راهکارهایی که در روانشناسی ارائه میشود، اهداف خاصی را دنبال میکند. به تبع، فواید و آثاری که برای اعتماد به نفس مطرح میشود، فواید جسمی و ذهنی است. اگرچه ممکن است بعضی از آنها با روحیات شخصی افراد نیز متناسب باشد، مانند اینکه اختلالات روحی روانی را بکاهد؛ اما در آن، جایگاهی برای تقرب به خداوند و دریافت حقیقت، وجود نداشته و آرامش بهدست آمده بدون اعتماد به علم و قدرت خداوند است؛ زیرا انسان برای حل مسائل و مشکلاتش، به علم و قدرت مافوق خودش پناه میبرد و بعد از کسب آن، به آرامشی چند میرسد. ولی باید توجه کرد که آرامش اصیل و ماندگار، تنها زمانی حاصل میشود که انسان به علم و قدرت مطلق پناه ببرد و خدای متعال که خالق تمام هستی است، تنها او دارای کمالات نامحدود است. بنابراین باید با اعتماد به او و با تکیه به علم و قدرتش، استمداد جست و در نهایت به آرامش رسید.
در تأیید مطلب فوق ویلیام جیمز در کتابش نکتهای را نقل میکند که وقتی مردم به نور ایمان حقیقی روشن شده باشند، به همه لذتها و شهوتها پشتپا میزنند، آنها خود و همه چیز را از خداوند ازلی دانسته و همه را به او تفویض میکنند. بنابراین کسی که دلش به نور حقیقتی روشن شده میتواند بگوید: چقدر سعادتمند هستم که دست خداوند بر سر من است. بعد ادامه میدهد که اینان مردمی آزاد هستند و فارغ از رنج و عذاب و امید بهشت و ثواب بهسر میبرند.[۲۷۷] حال میتوان نتیجه گرفت که توکل در زندگی انسان چه نقش مهم و اساسی دارد و او را تا چه حد بالا خواهد برد.
به همین جهت او اشاره میکند که خداوند بنده خود را در عذاب بیعنایتی و فراموشی نمیگذارد، او را بهسوی خود میبرد. بدان سان که بنده هیچ چیزی جز خدا نمیخواهد، اوست که امن و امان غایی، نشاط و سعادت نهایی بنده است. بعدا بیان میکند که هر کس میتواند به سختیها و بینواییهای خویشتن به نظر بیاعتنایی نگریسته و وجهه همت خود را منافع عمومی و ابتلائات دیگران نماید…. کسی میتواند به افکار عالی و بلندی که جهانبینی او برایش ایجاد کرده بیندیشد و به فضائلی که اخلاق حکم میکند، گردن بنهد مانند شکیبـایی، تسلیم و اعتماد. چنین مردی با همه شکستگیهای بدنی و ضعف مزاجـی میتواند به درجات عالی اخلاق بالا رسد. او همچون بردهای که مدام شکوه و ناله میکند نخواهد بود؛ بلکه آزادمردی است دارای روحی با عظمت و اراده محکم.[۲۷۸]
از اینرو باید گفت که حتی ویلیام جیمز که از دانشمندان بنام روانشناسی است به محور اصلی و اساسی تکیهگاه خلقت یعنی خدای متعال پی برده است و نتیجه میگیرد که هر کسی میتواند به سختیهای خویش نظر بیاعتنایی بنگرد و همت خود را بالا برد و برای رسیدن به فضائل عالیه اخلاقی شکیبا باشد و تسلیم حق بشود و بر او اعتماد کند و به بیان دیگر خود را به او بسپارد.
گفتنی است که مباحثی که بالاتر آمد، ذیل مباحث مربوط به پلورالیسم دینی میگنجد که این نگرش کلامی با رویکردهای خاص خودش بیان شده و از آن به برابری ادیان در حقایق و رسیدن به کمال و رستگاری تعبیر میشود. حال در میان انواع پلورالیسم دینی، پلورالیسم حقیقت اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا با توجه به استدلالهایی که در بالا آمد، قرآن تمام حقیقت را در «اسلام» منحصر کرده و علت آن این است که آخرین دین یعنی اسلام بهدست خاتم پیامبران حضرت محمد۷ آمده است و قرآن کریم که خاتم کتابهای آسمانی است، تنها راه مستقیم به سوی حقیقت و رستگاری را در اسلام منحصر میداند که آن همان تسلیم محض خدابودن است؛ «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل».[۲۷۹] علاوه بر این بیان میدارد که اگر کسی غیر دین اسلام را به عنوان دین حق بپذیرد، چیزی از او پذیرفته نیست، «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرین».[۲۸۰]
بنابراین تمام تعالیمی که از ناحیه خدا و ائمهG وارد شده است، همگی در جهت سوق بشریت به سوی حقیقت واحد و رستگاری خودشـان است. حال کسی که به اختیار خود این راه و صـراط را برگـزیند، بهطور قطع نجات و رستگاری از آنِ اوست. در مرتبه دیگر باید گفت که اخلاقیاتی که در قرآن و سنت اهل بیتG آمده و در اعصار مختلف، انبیاء الهیG بر آن تصریح داشتهاند و دانشمندان آگاه در کتب اخلاقیشان، برای بشریت تبیین و تفسیر کردهاند، همه جهت نیل به همین مقصد عظیم و خطیر بوده است. علت آن است که اگر انسان نفس خود را محدود کند و آن را بهگونهای خاص تمرین دهد و تربیت کند، دارای قدرتها و توانائیهای بسیاری میشود که از ناحیه آن میتواند به موفقیتهای زندگیاش نائل شود و این خود از سنن الهی است که در خلقت و هستی جریان دارد. از اینرو دعوت خداوند و انبیاء الهیG به این تعالیم پیش از این به نحو اتم و اکمل مرسوم بوده و بعدا برخی از آنها از جانب دانشمنـدان علمـی بیان شده است. اما باید به این نکته توجه داشت که همه این راهکارهـایی که بیان میشود هدف نبوده و غرض رسیدن انسان به مقام ربوبی است.
همه اینها که بیان شد در واقع نقش مذهب و دین در زندگی فردی بشری معلوم و روشن میشود. ویلیام جیمز بر آن است که مذهب به کمک انسان میآید و سرنوشت او را به دست میگیرد. او میگوید در مذهب، حالت و مقامی روحانی است که در جای دیگر آنرا نمیتوان یافت. همینکه به این مقام رسیدیم بهجای آنکه در میان این امواج پرعظمت خدایی بیهوده دست و پا زده و بخواهیم حقانیت خود را تثبیت کنیم، لب فروبسته و به چیزهای پوچ تکیه نمیکنیم.[۲۸۱]
علاوه بر اینها راهکارهایی که در مبنای روانشناسی ارائه میشود، بر اساس اصالت عمل و قاعده افاده عملی است که از آن به پراگماتیسم تعبیر میشود. بر اساس فلسفه پراگماتیسم هرآنچه مفید است، حقیقت است. البته این مبنا از نظر عقلی و فلسفی پذیرفتنی نیست و نقد و تحلیل پراگماتیسم خود حوصله بیشتری را میطلبد و میتوان برای دانستن بیشتر به کتابهای تفصیلی مراجعه کرد. اما بهطور خلاصه باید متذکر شد که مبانی آنان بر اساس عملگرایی، سودگرایی و به بیانهای دیگر فردگرایی و دنیاگرایی است بر خلاف اسلام که کمال انسان بنده بودن است و اگر انسان در اسلام دعوت به عمل میشود، آن بهخاطر بندگی و عبودیت خود او بوده و نفع و سود آن نیز به خود انسان میرسد. در واقع جنبه نظری و عملی هر دو در اسلام مد نظر قرار دارند. احکام متعالی اسلامی چون دارای پشتوانه های محکم اعتقادی و استدلالی است و در ناحیه عمل نیز دستوراتی مطابق فطرت آدمی ارائه شده، میتواند مشکلات اجتماعی و فردی بشریت را حل و فصل نماید. در نهایت هدف، تقرب و رسیدن به مقام ربوبیت است که بر پایه عمل شکل میگیرد.
درباره این راهکارها باید گفت که بعضی از آنها در دین اسلام و بهصورت جزئیتر در اخلاق اسلامی نیز آمده است؛ اما بهصورت عقلانیتر و دقیقتر. از آن جمله، مطالبی است که راجع به حرمت خود و حرمت دیگران مطرح شد. میدانیم که در اخـلاق اسلامی و در کلمات گوهـربار ائمه معصـومینG در موقعیتهای مختلف به این مهم اشاره شده است که انسان باید هم حرمت خود را نگه دارد و هم به دیگران احترام گذارد و در نتیجه کرامت انسانی که خداوند برای او به امانت گذاشته حفظ کند. همچنین درباره کار و تلاش که بدان اشاره شد باید گفت که هر دو رویکرد از آن صحبت کردهاند، اما توجه به این نکته ضروری است که نفس کار و تلاش در جهت رسیدن به مقاصد شخصی مطلوب نیست؛ بلکه این مفهوم در تعالیم دینی و قرآنی، کار و تلاشی را دربر دارد که در راستای تقرب الهی باشد.
آنچه را که اسلام و تعالیم دینی بیان میکنند حیات انسان را رقم میزند؛ زیرا اسلام دین حیات است و دین حیات با بىخبرى و با ناتوانى و عجز سازگاری ندارد. به همین جهت اسلام و تعالیم عالیه آن در این راستا بوده است که انسان را متکی به عمل خودش کند، او را فردی با اراده و باهمت بار آورد و این هدایت الهی بهخاطر آن است که عمل انسان همواره سرنوشتساز بوده و نتیجه آن، این است که هم دنیای او را میسازد و هم آخرتش را آباد میکند. همه اینها بیان دیگر سعادت و شقاوت اوست.
بنابراین باید اینطور نتیجه گرفت که اگر انسان به خودش متکی باشد و فردی فعال و بااراده باشد و همت خود را بهکار گیرد، امیدوار به رحمت الهی باشد و تمام استعدادهای خویش را در راه رسیدن به هدفش استفاده کند و در همه این مقدمات، کارش را به منشأ هستی یعنی خدای متعال بسپارد و به او متوکل باشد، سعادت او تضمین است و در غیر اینصورت او شقاوت و بدبختی را برای خودش با دستان خود رقم زده است و اینچنین شخصیت مادی و معنوی انسانی شکل میگیرد.
در مقابل، راهکارهایی که برای کسب اعتماد به نفس در روانشناسی ارائه میشود فاقد جنبه إحیاء است؛ یعنی به تنها چیزی که توجه نمیشود همین إحیاء روح و جان انسان است. اگر هم به انسان نیرویی عطا کند، این قدرت پوشالی، موقتی بوده و زود هم از بین میرود. اگر قدرت بالاتر و عظیمتری از مصائب و موانع، کشتی زندگی انسانی را درنوردد، هلاکت او حتمی است و اینجا است که انسانِ متوکل به خدا امیدش قطع نمیشود؛ چون دستاویز او به جایگاه محکمی بوده و به منبع لایزال الهی تکیه کرده است. پس حیات او در اینصورت تضمین شده است و بیداری انسان در گروی توکل به خداست، به متابعت از قوانین و تعالیم الهی است و ممات انسان زمانی است که بخواهد زندگانیاش را بدون خدا سر کند و گمان کند که او خودش به تنهایی رشد و ارتقاء مییابد، به تنهایی میتواند خود را اداره کند و فکر کند خودش همهکاره است و این تمایز مهمی در ویژگیهای این دو رویکرد محسوب میشود.
تا اینجا مقایسههایی که صورت گرفت منطبق بر مبانی و ویژگیهای این دو رویکرد بود. جنبه های دیگر این مقایسه نیز محل تأمل است.
گفتنی است که این دو رویکرد از نظر راهکارها نیز تفاوتها و مشترکاتی دارند. در نگاه اول اینطور به نظر میرسد که راهکارهایی که در روانشناسی مطرح میشود، بسی بیشتر از راهکارهایی است که در اخلاق بیان شده است. این شاید وجهه مثبتی برای رویکرد روانشناسی محسوب شود؛ اما با نگاه دقیقتر معلوم میشود که بعضی از راهکارهای نقل شده در روانشناسی، جنبه مقدمیت برای دیگر راهکارها دارند و یا اینکه از لوازم اولیه داشتن یک اعتماد به نفس بالا هستند. از اینرو نباید در یک چرخه، لازم و ملزوم هر دو در کنار یکدیگر باشند؛ بلکه باید آنچه که محور و اساس است ذکر شود. پس نباید کثرت این راهکارها انسان را جذب کند، چون نمیتواند برای او راهگشا باشد.
مثلا هدفداری که از راهکارهای اعتماد به نفس معرفی شده، مشخص است که فردی که در زندگی خود هدف دارد، قطعا برای این زندگی برنامه تام و کاملی را طرح میکند و سعی او این است که به آن برنامه جامه عمل بپوشاند. یکی از این مقدمات، مطالعات گسترده و برنامههای علمی برای رسیدن به موفقیتها و کسب دانش و تجربه لازم است که او این مهم را در نظر میگیرد و سپس در قـدمهای بعدی با تـلاشهایی که میکند، خود را به هدف و مقصد اصلیاش نزدیک میکند.
نکته دوم در خصوص راهکارها این است که آنها میتوانند در نگاه کلی به روش های فردی ـ اجتماعی، عینی ـ بیرونی و یا درونی ـ ذهنی نیز تقسیم شوند. مثلا احترام به دیگران یک امری فردی ـ اجتماعی است، اما شناسایی نقاط قوت و ضعف، شجاعت، صداقت و موارد دیگری از این قبیل، ذیل روش های درونی ـ ذهنی قرار دارند و فعال بودن و تحرک داشتن از حالات عینی محسوب میشوند. نگاهی که در اخلاق به اعتماد به نفس میشود، بیشتر نگاه فردی است که در پرتو آن خدای متعال در محور و مرکز آن قرار دارد. اما در نگاه روانشناسی جنبه های دیگر که در بالا ذکر شد نیز مد نظر بوده است. فردی که در اخلاق مورد توجه است، کسی است که از تمام قـوای خویش در رسیدن به مقصد، بهره کافی و وافی میبرد، نهایت سعی و تلاش خود را ابراز میکند، از نظر روح و روان همواره مستقل عمل میکند و به خداوند امیدوار است. در مقابل، کسی که در روانشناسی به دنبال اعتماد به نفس است، اگرچه ممکن است همین نکات را برای خود بهکار بندد و علاوه بر اینها روش های دیگری را نیز تبعیت کند، اما در عملکرد او جای خداوند خالی است و او تنها به جنبه های اجتماعیِ داشتن اعتماد به نفس فکر میکند و همچنین سعی دارد از جنبه بیرونی در نگاه ناظرین، تصویر خوب و مناسبی به جای گذارد و این نکتهای است که علاوه بر تعالیمی که در قرآن کریم و روایات بدان تصریح شده، در کتاب مقدس نیز مورد توجه بوده و حتی در موارد حساس از آن حذر داده شده است که بیان تفصیلی آن در فصل اول گذشت.
اهدافی که در رویکرد روانشناسی و اخلاقی درباره اعتماد به نفس وجود دارد، عمدتا به هم نزدیک هستند و آن به تعبیر شهید مطهری برای بیداری و زندهشدن قوای انسان است[۲۸۲] تا اینکه بهخاطر رسیدن به موفقیتهایش در زندگی، متکی به خود باشد و کَلِّ بر دیگران نشود و آنها را تکیهگاه خود قرار ندهد. این نیت اگرچه در دو منظر قـابل توجه است؛ اما در نگاه اخلاق این عملکرد با محـوریت خداوند امکان پذیر است و انسانی میتواند خود را احیاء کند که خود را عملا به آموزههای اسلامی ملزم کرده باشد و در رأس آن غیر خدا را تکیهگاه خود انتخاب نکند. غیر از اینها ممکن است هدفهای فرعی دیگری را نیز برشمرد که انسان نیازمند اعتماد به نفس قوی در خود باشد، اما برگشت همه آنها به این است که انسان فطرتا در پی آن است که به مقاصد خود نائل شود و در بخشهای مختلف زندگیاش به موفقیت برسد و در این هدف، سن و مذهب و موقعیتهای جغرافیایی نقشی ندارد و تنها ممکن است این قوه در آنها دارای شدت و ضعف باشد.
از نظر آثار نیز باید گفت که این دو رویکرد مشترکات و تفاوتهایی دارند. همانطور که در بالا اشاره شد، چون ایندو در قسمتی از هدف که بیداری قوا واستعدادهای بالقوه آدمی باشد، مشترکاند، بنابراین میتوان گفت که بعضا آثاری که آنها دنبال میکنند تا حدودی مشترک بوده و هر دو به یک نتیجه منتهی میشوند؛ اما نکته اساسی این است که در رویکرد اخلاقی، چون هدف و محور خدای متعال است و از شروع کار تا انتهای آن، خداوند همراه انسان است، اثری که فرد به آن میرسد، تام و کامل خواهد بود و طبعا نتیجه بهتری در انتظار اوست و همین کلید نهایی دستیابی به اعتماد به نفس قوی در رویکرد اخلاقی است که جویندگان اعتماد به نفس باید آنرا لحاظ کنند.
از سوی دیگر در رویکرد روانشناسی جوینده اعتماد به نفس چون بر محور خداوند نیست و او را مرکز ثقل این حرکت قرار نداده، بنابراین دو حالت در پیش دارد؛ یا به نتیجه نهایی دلخواه میرسد و یا اینکه مغلوب میشود و از راه باز میماند. در صورت اول اگر به نتیجه برسد، میبایست سختیهای بیشتری را متحمل شود؛ چرا که او به خود تکیه کرده است و فقط خود و استعدادهایش را ملاک و معیار در رسیدن به مقصد دانسته است، در حالیکه اگر بخواهد به نقطه نهاییاش رهنمون شود، باید متوجه مسببالأسباب باشد، از عنایات او استمداد جوید و از اینرو راهی که او پیش پا میگذارد، قطعا مناسبتر و بهتر است و اگر هم زود به نتیجه نرسد، نتیجه مطلوبتری که در تقدیر آدمی است، برای او روشنگر خواهد بود.
بنابراین باید در این نکته تأمل کرد که اثری که در اعتماد به نفس در رویکرد اخلاقی متوجه انسان است که همان عزت نفسِ ودیعه گذاشتهشده خداوند باشد، بسی بیشتر، بهتر و باقیماندنیتر است تا اثری که در رویکرد روانشناسی با محوریت خود انسان دنبال میشود. از اینرو تقابل دیگر این دو رویکرد تقابل خداوند و انسان است. خدایی که انسان و اشیاء دیگر را به زیور خلقت آراسته، بدون شک او خودش، صلاح کارهای انسان را بهتر میداند و اگر تقدیری برای او رقم زده است، قطعا به خیر او خواهد بود. پس سزاست که انسان خود را به او بسپارد و البته باید تمام سعی و تلاش خود را در راه رسیدن به هدفش استخدام کند تا با هدایت الهی در برترین شرایط به مقصد خود برسد.
مروری بر فصل
در آخرین فصل، مقایسه و تطبیق دو رویکرد روانشناسی دین و اخلاق اسلامی در موضوع اعتماد به نفس ملاحظه شد. بهطور کلی مقایسه دو رویکرد، از لحاظ مبانی، ویژگیها، راهکارها، اهداف و آثار صورت گرفت که در ابتدا شمایی کلی از این مقایسه به خواننده ارائه و بعد همین مطالب به بوته تحلیل و بررسی کشیده شد. نتیجه تحلیلها آن شد که انسان باید به خود و نیروهای درونیاش که همان استعدادهای ذاتی و یا اکتسابی است اتکاء داشته باشد و کار خود را به خدای تعالی واگذارد تا بتواند به هدف نهایی که موفقیت در کارهای روزمره است برسد. از اینرو در ابتدای فصل مقدماتی راجع به اتکاء به خداوند، بنای اعتماد به نفس در عمل خدایی، مذمت اتکاء به غیر خدا و از امانتهای الهی به انسان مطالبی آورده شده است. در پایان نیز برای درک بهتر، خلاصهای از مقایسه و تطبیق دو رهیافت براساس ویژگیها، مبانی، راهکارها، اهداف و آثار در جدول ذیل ارائه شده است.
اعتماد به نفس در روانشناسیدین و اخلاق اسلامی | مشترکات | تفاوتها |
ویژگیها | هر دو رویکرد، راهی برای دستیابی به اعتماد به نفس هستند | تفاوت بنائی و مبنائی در نگاه اخلاق که مبتنی بر خدامحوری است و در نگاه روانشناسی بر فردمحوری است |
مبانی | اشتراکی ندارند | بنای اعتماد به نفس در اخلاق بر توکل به خدای متعال و عملی که به خداوند منتسب باشد ـ بنای اعتماد به نفس در روانشناسی بر عملگرایی و دنیاگرایی |
راهکارها | خودآگاهی، احترام به خود، مسئولیتپذیری، اراده، مثبت اندیشی |