جدول ۴-۲ چهار نوع انگیزش بیرونی که با دلایل متفاوت (( چرا بازیافت می کنم)) نشان داده شدهاند
انواع انگیزش بیرونی
وابستگی بیرونی
دلیل اینکه بازیافت میکنم این است که
نقل قول توضیح دهنده
تنظیم بیرونی
مشوقها، پیامدها
((برای اینکه از هر قوطی۵
سنتدرآورم،بازیافت میکنم))
تنظیم درون فکنی شده
اجتناب از احساس گناه، تقویت عزتنفس
((زیرا باید این کار را بکنم))
((من به این دلیل بازیافت میکنم که اگر بخواهم از
از خودم راضی باشم
و احساس گناه نکنم، باید
این کار را انجام دهم))
تنظیم خودپذیر
ارزشگذاری، درک اهمیت
((زیرا این کار اهمیت دارد))
((من به این علت بازیافت
میکنم زیرا برای محیط
زیست پاکیزه اهمیت دارد))
تنظیم آمیخته
همخوانی ارزش
((زیرا این کار بیانگر ارزشهای
ارزشهای من است))
((من بازیافت میکنم، زیرا
این کار نشان میدهد که
کیستم و به چه چیزی اعتقاد
دارم)).
۲-۱۶-۱تنظیمدرونفکنیشده
تنظیم درونفکنی شده، درونی کردن، اما نه واقعاً پذیرفتن درخواستهای دیگران برای فکر کردن، احساس کردن، یا رفتار کردن به شیوه خاص است. تنظیم درون فکنی شده اصولاً باانگیزه شدن به خاطر احساس گناه و ((استبداد بایدهاست))(هورنای،۱۹۳۷). در واقع، فرد به عنوان نماینده محیط بیرونی عمل میکند، خودش را برای انجام دادن رفتارهای که دیگران خوب میدانند تقویت میکند( احساس غرور میکند) و برای انجام دادن رفتاری که دیگران بد میدانند، تنبیه میکند( احساس شرمندگی یا احساس گناه میکند). بنابراین، درونی سازی تا اندازه ای صورت گرفته است، اما این درونیسازی به جای اینکه به صورت واقعی و اختیاری در خود(self) ادغام شود، با اکراه روی داده است. علامت آشکار اینکه درونیکردن فقط اندازهای روی داده ، این است که فرد هنگام انجام دادن رفتار درونفکنی شده، احساس تنش و فشار میکند( مثلاً ((من باید فقط همین امشب مطالعه کنم!))). کسی که تنظیم را درونفکنی کرده، توصیههای دیگران( یا جامعه) را طوری درون سرش فرو کرده که نظر درونفکنی شده، نه خود(self)، انگیزش عملکردن را به وجود میآورد. توجه داشته باشید که تنظیم درون فکنی شده، تغییر ساختارهای درونی را شامل نمیشود، زیرا رفتار به جای اینکه با وابستگیهای بیرونی آشکار تنظیم شود، با بازنماییهای درونی شده آن وابستگیها تنظیم شده است( یعنی، نظر والدین، انتظارات فرهنگی).
۲-۱۶-۲تنظیم خودپذیر
تنظیم خودپذیر بیانگر انگیزش بیرونی عمدتاً درونی شده و خودمختار است. کسی که به شیوه خودپذیر تنظیم شده، به صورت اختیاری، مزایا و فایده عقیده یارفتاری را قبول می کند زیرا به نظر وی، این شیوه تفکر یا رفتار کردن، بااهمیت و مفید است. بنابراین، اگر دانش آموزی باور داشته باشد که تکلیف اضافی در ریاضی اهمیت دارد( مثلاً، برای شغلی در علوم مفید است) یا اگر ورزشکاری به این باور برسد که تمرین اضافی ضربه پشت دستی(بک هند) مهم است، انگیزش مطالعه کردن یا تمرین کردن بیرونی هستند ولی آزادانه انتخاب شدهاند. کار اضافی در ریاضی یا تنیس به این دلیل بیرونی است که این رفتارها وسیلهای برای هدفهای دیگر هستند(شغلی در مقام دانشمند، مربی تنیس)، اما آزادانه انتخاب شدهاند زیرا که برای زندگی فرد، مفید و با ارزش انگاشته شدهاند. ورزش و همکاری، دو نمونه دیگر از تنظیم درونفکنی شده هستند. افراد زیادی از صمیم دل ورزش میکنند و آزادانه با دیگران همکاری می کنند نه به خاطر اینکه از ورزشکردن و همکاریکردن لذت میبرند، یلکه به این علت که به نظر آنها این رفتارها برای خودشان و روابطشان با دیگران ارزش دارند. چون این شیوههای تفکر و رفتار کردن با ارزش و مهم انگاشته میشوند، افراد آنها را درونی و همانندسازی میکنند؛ با درونی کردن این شیوههای تفکر و رفتار کردن، آنها خودمختار میشوند.
۲-۱۶-۳تنظیم آمیخته
تنظیم آمیخته، خودمختارترین نوع انگیزش بیرونی است. در حالی که درونی کردن، فرایند جذب کردن ارزش یا شیوه رفتار کردن است، درآمیختن، فرایندی است که افراد از طریق آنها، ارزشها و رفتارهای همانندسازی شده خویش را در خود(self) کاملاً دگرگون میکنند(ریان و دسی،۲۰۰۰). این نوع تنظیم، در این حال که نوعی انگیزش است، فرایند رشد نیز هست، زیرا خودآزمایی لازم را برای هماهنگ کردن روش های جدید فکرکردن، احساس کردن، و رفتار کردن با روش های پیشین فکر کردن، احساس کردن، و رفتارکردن فرد دربر دارد. هرچه فرد شیوههای فکرکردن و رفتارکردن درونیشده را بیشتر در سیستم خود گستردهتر ادغام کند، اعمال از بیرون برانگیزه شده او بیشتر خودمختار میشوند.
چون تنظیم آمیخته، خودمختارترین نوع انگیزش بیرونی است، با پیامدهای بسیار مثبت، مانند رشد اجتماعی و سلامت روانشناختی ارتباط دارد( ریان و دسی،۲۰۰۰). نتیجهگیری کلی از تحقیقات انجام شده درباره پیوستار انگیزش نظریه خودمختاری این است که هرچه انگیزش بیرونی فرد خودمختارتر باشد، او پیشرفت تحصیلی و سلامت روانی بیشتری خواهد داشت(ریان و کانل،۱۹۸۹؛ شلدون و کاسر،۱۹۹۵،به نقل از ریو،۱۳۸۸).
۲-۱۷ اوایل کودکی(خردسالی): استقلال و خودمختاری در برابر شرم و تردید[۲۳]
این مرحله، حدوداً از پایان یک سالگی شروع میشود و تا پایان سه سالگی ادامه مییابد، و با مرحله مقعدی فروید همسان است. در طول این مرحله، کودکان به سرعت تعداد زیادی مهارت یاد میگیرند. آنها یاد میگیرند راه بروند، بالا بپرند، هول دهند، بکشند، لباس بپوشند، وسایل خانه را کنترل کنند( مثلاً، روشن و خاموش کردن چراغها یا باز و بسته کردن شیر آب)، و حرف بزنند. آنها یاد میگیرند که ((بگیریند و رها کنند)). اما مهارت (( گرفتن و رها کردن)) تنها اشیا را شامل نمیشود، بلکه مدفوع و ادرار را نیز در بر میگیرد. به عبارت دیگر، کودکان اکنون میتوانند از روی اراده تصمیم بگیرند کاری را انجام دهند یا انجام ندهند. به این ترتیب،کودکان با بزرگترها وارد نبرد ارادهها[۲۴] ( یا نبردِ خواسته ها) میشوند. همه کارهای که کودکان در این دوره یاد میگیرند نشان دهنده استقلال فزاینده احساس کنترل داشتن آنهاست.
والدین وظیفه حساسی را بر عهده دارند. از یک سو، باید رفتار کودک را زیر نظر داشته باشند تا در مسیری حرکت کنند که طبق معیارهای جامعه است و، از سوی دیگر، نباید به احساس استقلال یا کنترل خویشن( خود- کنترلی) کودک آسیب برسانند. به عبارتی دیگر، والدین باید رفتارهای کودک را در حد معقول تحمل کنند اما به اندازه کافی قاطعیت داشته باشند تا اطمینان حاصل شود که او رفتارهای خلاف استانداردهای جامعه انجام نمیدهد. اگر والدین بیش از حد سختگیر باشند یا بیدلیل به تنبیه متوسل شوند، کودک به خودش شک خواهد کرد و خجالت را تجربه خواهد کرد. پدر و مادر، به جای آنکه لباس تن کودک کنند، باید حوصله داشته باشند و صبر کنند تا خود او این کار را انجام دهد و تنها زمانی درصدد کمک برآیند که خودش تقاضا کند.
با افزایش مهارتها، در کودکان این احساس بوجود میآید که در محیط هستند( وجود و حضور فیزیکی فعال دارند) و احساس خواهند کرد به استقلال[۲۵] دست یافتهاند. اگر والدین اجازه ندهد که کودک توانایی های خود را نشان دهد، یا از او خیلی بیشتر از تواناییایش انتظار داشته باشند( و، به این ترتیب، باعث شود که در کارش شکست بخورد)، ممکن است در او احساس خجالت و شک درباره شکست خوردن به وجود آید. این کار ممکن است باعث شود که کودک شدیداً به دیگران وابسته شود و / یا از دیگران همیشه انتظار داشته باشد.
بحران مختص به این مرحله، بحران استقلال و خودمختاری در برابر شرم و تردید است. در این مرحله، اگر کودک، در مقایسه با شرم و شک، بیشتر استقلال کسب کند، فضیلتاراده[۲۶] ظهور خواهد کرد. اریکسون اراده را چنین تعریف میکند: عزم جزم برای انتخاب آزاد در کنار استقلال، به رغم تجربه غیرقابل اجتناب شرم و شک در کودکی. بازهم باید به خاطر داشت که حل مثبت بحران مختصِ این مرحله از رشد، به این معنا نیست که کودک شرم و شک را تجربه نخواهد کرد. حل مثبت بحران به این معناست که ایگوی کودک آنقدر قوی میشود که بتواند به خوبی با تجربه های شرم و شک( که در طول زندگی صددرصد پیش خواهد آمد) مقابله کند. با به وجود آمدن احساس اراده، کودک مجبور نمیشود بترسد که رویدادهای محیط، او را تحت کنترل درآورند یا بر او مسلط شوند. او احساس میکند که میتواند آنها را تحویل آنها را تغییر دهد. اگر احساس قدرت اراده بوجود نیاید، در کودک عدم اعتمادبهنفس به وجود خواهد آمد. مثلاً فرد بالغی که نتوانسته است در خود احساس استقلال به وجود آورد، ممکن است اعتماد به نفس کافی نداشته باشد تا در دانشگاه ثبتنام کند یا به دنبال شغلی برود که آرزویش را داشته است.
توجه داشته باشید که فضایلهای حاصل از بحرانهای مثبت، مختص ایگوست. مثلاً، دو فضیلت امید و اراده، تا اندازهای، بر کیفیت زندگی فرد تأثیر میگذارند، ولی بر بقای جسم تأثیر چندانی ندارند. کسانی که زیاد امید و اراده ندارند، زنده میمانند، یعنی، میتوانند نیازهای بیولوژیک( نیازهای مختص اید) خود را برطرف کنند، اما به اندازه افرادی که امید و اراده بیشتری دارند، انعطافپذیر، خوشبین، یا شاد نخواهند بود.(گنجی،گنجی،۱۳۹۱).