یکی از دلایل استفاده از مالیاتهای محلی و استانی امکان استفاده از انواع مالیاتها با نرخهای متفاوت در استانها و صرف مالیات در آبادانی آنها به گونه ای است که مردم نیز این آبادانی حاصل از پرداخت مالیات را به وضوح درک می کنند. بنابراین مصرف محلی مالیاتها علاوه بر ایجاد اعتماد در مردم نسبت به نوع مصرف وگرایش آنها به پرداخت مالیات، موجبات تحقق عدالت مالیاتی را فراهم می کند چرا که در این صورت کلیه مبالغ دریافتی از مردم یک منطقه، محل یا قشر خاص، برای خود آنها به مصرف میرسد.[۲۴۳] البته این موضوع مورد اختلاف نیز واقع شده است و عدهای اعمال آن را صرفاً در باب عوارض صحیح میدانند.
ب: در مرحله تشخیص و وصول
عدالت مالیاتی در مرحله تشخیص و وصول مالیاتی دارای معیارها و اصول معین میباشد که بوسیله آنها حدود مفهومی عدالت مالیاتی تعیین خواهد شد. در ادامه این معیارها و اصول کلیدی مورد توجه قرار گرفته است.
دخالت نظر و سلیقه در تشخیص و تعیین مالیات (به لحاظ تفاوت مهارت ها و تنوع نقطه نظرها)، بروز تبعیض و ناهماهنگی در سطح عمومی مالیاتها (اعمال ممیزی و داوری به جای رسیدگی و حسابرسی)،[۲۴۴] از مواردی است که در این مرحله امکان وقوع داشته و موجبات بی عدالتی را فراهم می آورد. بر این اساس لازم است در اینجا موازین و معیارهای عدالت، را بر شمرده و به آنها بپردازیم.
۱: اصل قانونی بودن وضع و وصول مالیاتها
اصل قانونی بودن مالیاتها می تواند در حوزه های مختلفی مورد تأکید باشد، گاهی این اصل در حوزه تقنین ورود مینماید و گاهی در حوزه اجرا و گاهی نیز در حوزه قضاوت.
همانگونه که لازم است وضع مالیات بر اساس قانون باشد، اخذ آن نیز بدون مجوز قانونی، علاوه برآنکه بواسطه دریافت غیرقانونی مالیات، منجر به وقوع بزه و تخلف از سوی مأمورین مالیاتی می شود، زمینه بی عدالتی را نیز فراهم مینماید چرا که در یک اندیشه، مفهوم عدالت به مثابه اجرای قانون موضوعه در نظر گرفته شده است، یعنی هر آنچه که قانون بدان تصریح داشته باشد، همان امر عدالت و مساوی با آن است، به تعبیر دیگر عدالت بخشی از قانون است.[۲۴۵] بنابراین میتوان ادعا نمود، اصل قانونی بودن یکی از اصولی است که ارتباط وثیقی با مفهوم عدالت مالیاتی دارد.
شناسایی دقیق مؤدیان مالیاتی منوط است به تصریح قانون. اینکه چه اشخاصی مشمول پرداخت هستند و یا به چه میزانی باید پرداخت کنند و یا تا چه میزانی مشمول معافیت و یا جرائم هستند تماماً نیاز به تصریح قانون دارد. این امر دربردارنده دو موضوع مختلف است، اول آنکه هیچ مرجع و منبعی جز قانون پارلمان، حق وضع و اعمال مالیات را ندارد و دوم آنکه اشخاص نیز نمی توانند بدون مجوز قانونی اقدام به وضع مالیات نمایند.
باید درنظر داشت که وضع مالیات بر اساس قانون با اخذ مالیات بر اساس قانون متفاوت است. وضع مالیات بر اساس قانون، موضوعی است که در حوزه تقنین مورد بحث قرار گرفته و مقرر میدارد که هیچ منبعی جز قانون نمیتواند اقدام به وضع و تصویب مالیات نماید. بنابراین وضع مالیات بر اساس آیین نامه، بخشنامه و … امری غیرقانونی و ناثواب خواهد بود. در مقابل اخذ مالیات بر اساس قانون، موضوعی است که مورد بحث آن در حوزه اجرا و وصول مالیاتها بوده و تأکید مینماید که مأموران اجرایی دستگاه مالیاتی همچون مأموران تشخیص و ممیزان نباید بدن مجوز قانونی و از روی استنباط شخصی اقدام به وضع مالیات نمایند.
اصول نود و چهارم، نود و پنجم، نود و ششم و نود و هشتم قانون اساسی مشروطه مصوب ۱۲۸۶، صرفاً به اصل قانونی بودن در جریان وضع و تصویب مالیاتها توجه نموده است. اصل (۹۴) این قانون مقرر میداشت “هیچ قسم مالیات برقرار نمی شود مگر به حکم قانون"، اصل نود و پنجم نیز مقرر میداشت که “مواردی که از دادن مالیات معاف میباشند را قانون مشخص خواهد نمود"، اصل نود و ششم تصریح میکرد که “میزان مالیات را همه ساله مجلس شورای ملی به اکثریت تصویب و معین خواهد نمود” و در آخر اصل نود هشتم آن اشعار میداشت که “تخفیف و معافیت از مالیات منوط به قانون مخصوص است.”
همچنین اصل (۵۱) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران صرفاً به وضع مالیات بر اساس قانون تصریح نموده و هیچ اشارهای به اخذ مالیات بر اساس قانون نکرده است. در این اصل مقرر شده است که “هیچ نوع مالیات وضع نمیشود مگر به موجب قانون. موارد معافیت و بخشودگی و تخفیف مالیاتی به موجب قانون مشخص میشود.”
رعایت بیچون و چرای اصل قانونی بودن، مستلزم توجه و تأکید بر جهات و حوزه های مختلف آن است. بهتر آن بود این نکته در اصل (۵۱) قانون اساسی مورد دقت قرار میگرفت تا به لحاظ قانونی نیز مستمسک متقنی در دست مؤدیان قرار میگرفت.
همانطور که در بالا اشاره شد، وضع قوانین مالیاتی از اختیارات انحصاری قوه مقننه محسوب می شود. اما نکته مهم این است که منظور از قوه مقننه، چه نوع قوه مقننهای است. به عبارت دقیقتر آیا در مقام ارزشگذاری، قوه مقننهای که حاصل انتصاب گروهی خاص بوده و یا نحوه انتخاب نمایندگان آن با اصول انتخابات آزاد و منصفانه در تعارض باشد، با قوه مقننهای که حاصل انتخاب مردم در یک نظام دموکراتیک است در یک جایگاه قرار دارند؟ طبیعی است که جواب منفی است، چرا که در یک نظام دموکراتیک، زمانی قوانین ارزش و اعتبار دارند که نمایندگان آن از سوی مردم انتخاب شده باشند.[۲۴۶] بنابراین عدالت حکم می کند قوانین مالیاتی ناشی از قوه مقننهای باشد که مردم، خود در انتخاب آن مؤثر هستند به عبارت دیگر قوانینی عادلانه است که مردم در مسیر ایجاد آن نقش داشته باشند.
تعیین مالیات باید بر اساس اصل قانونی بودن مالیات صورت گیرد و بر این اساس سازمانهای مالیاتی میبایست تنها ملاک تشخیص مالیات را قانون مصوب پارلمان دانسته و از تعیین مالیاتی که مبنای قانونی ندارد خودداری نمایند، عدم رعایت این اصل نهتنها نوعی بی عدالتی محسوب می شود، بلکه به علت افزایش بی اعتمادی نسبت به دستگاه مالیاتی، منجر به افزایش اعتراضات مؤدیان خواهد شد که این موضوع، خود زمینه ساز بی عدالتی در جریان رسیدگیهای مالیاتی میباشد.[۲۴۷]
۲: اصل شناسایی مؤدیان و تشخیص مالیات
اخذ مالیات به لحاظ فلسفی یک قاعده کلی است که در همه اقتصادها وجود دارد اما از نظر فنی، چگونگی دریافت مالیات از مؤدیان، یکی از دغدغه های سازمانهای مالیاتی است که اولین گام جهت رفع این دغدغه، شناسایی تمامی درآمدها و دارایی ها و فعالیتهای مشمول مالیات است که این گام موجب تحقق عدالت در نظام مالیاتستانی خواهد بود.[۲۴۸] به عبارتی لازمه تحقق عدالت مالیاتی، شناسایی درست مؤدیان و تشخیص صحیح اخذ مالیاتها میباشد.
این اصل سازمان مالیاتی را مکلف می کند تا از ابزارهای لازم و نیروی انسانی کارآمد برای اخذ مالیات استفاده نماید. اگر چنانچه فرض کنیم سازمان مالیاتی امکان دریافت مالیات از عدهای از مؤدیان را به واسطه عدم توانایی در تشخیص و شناسایی آنها نداشته باشد، این امر مستلزم اجحاف و موجب نابرابری در پرداخت مالیات خواهد شد. در این خصوص لازم است فرایندهای طراحی شده در خصوص وصول مالیاتهای متعلق به گونه ای باشد که کلیه مسائل مالیاتی را از مرحله تشخیص تا وصول به درستی رصد نماید.
نظام مالیاتی که بیشترین درآمد را وصول کند لزوماً نمیتواند بهترین نظام باشد. این که چنین درآمدی چگونه وصول شده است و تاثیر آن بر عدالت اجتماعی و رفاه عمومی به چه میزانی است از اهمیت زیادی برخوردار است به عنوان مثال یک نظام ضعیف مالیاتی ممکن است از بخشهایی که شناسایی آن آسان است و یا وصول مالیات از آنها به سادگی امکان پذیر است، بتواند به موقع و به میزان زیادی مالیات وصول کند که نمونه بارز آن مالیات حقوق است که هم شناسایی مشمولین آن آسان است و هم به راحتی و بدون هزینه قابل دریافت است، در حالیکه ممکن است همین نظام از وصول مالیات بر درآمد واقعی برخی اشخاص حقیقی و حقوقی به دلایل مختلف عاجز باشد. به بیان دیگر یکی از مهمترین زمینه های عدالت مالیاتی آن است که سازمانهای مالیاتی توان کافی برای دریافت مالیات از همه فعالان اقتصادی داشته باشد.[۲۴۹]
۳: اصل برابری و عدم تبعیض در وصول
برابری در وصول مالیات از اصولی به حساب می آید که میتوان آن را از مهمترین نتایج اصل عدالت مالیاتی دانست. این اصل به این مسئله توجه دارد که شیوه های وصول مالیات میبایست به طور یکسان و مشابه افراد را در مقابل سازمان و ممیزان مالیاتی قرار دهد.
رعایت برابری و عدم تبعیض در مواردی همچون زمان وصول، مقدار مالیات وصول شده و شیوه های وصول، می تواند ضامن رعایت عدالت در امر وصول مالیات باشد.
یکی از مراحلی که در وصول مالیات میبایست مطمح نظر قرار گیرد، مرحله زمان پرداخت مالیات و شیوه هایی است که در زمان پرداخت نقش بهسزایی در رعایت حقوق اشخاص دارد. بنابراین چنانچه زمان پرداخت مالیات مؤدیان با یکدیگر متفاوت باشد علی الاصول تأثیر مستقیمی بر میزان درآمد اشخاص خواهد گذاشت چرا که با پرداخت غیر همزمان مالیات، میزان سود حاصل از این تفاوت زمانی در وصول، می تواند برای یکی بیش از دیگری باشد. در این مورد میتوان به مؤدیانی که فعالیت آنها مشمول مالیات بر حقوق میباشد و مؤدیانی که فعالیت آنها جزو مشاغل مشمول مالیات بر درآمد مشاغل میباشد، اشاره کرد. نتیجه تفاوت در وصول مالیات در مورد این دو گروه، آن است که حقوقبگیران به صورت ماهانه بخشی از مالیات خود را پرداخت می کنند و از این رهگذر توانایی مالی آنها به صورت ماهانه کسر می شود و به همان میزان امکان کسب سود از آنها گرفته می شود. در مقابل صاحبان مشاغل که مالیات آنها با یکسال تأخیر، در سال بعد از عملکردشان پرداخت می شود، اقدام به کسب سود از همان مقدار مالیات متعلقه می کنند و به عبارتی در نهایت مالیات را از سود حاصل از مبلغ مالیات بدست میآورند.
بر این اساس قانونگذاران مالیاتی میبایست نسبت به تمامی اشخاص اعم از حقوقی و حقیقی از حیث رعایت زمان دریافت و وصول مالیات متعلقه با آنها رفتاری برابر و یکسان داشته باشد.
اصل اساسی در خصوص ممیزیهای مالیاتی، آن است که تمام مراحل یک ممیزی مالیاتی بر اساس قانون باشد و خارج از چارچوب قانونی انجام نگیرد. همچنین به موجب این اصل که در واقع از حقوق اساسی مؤدی مالیاتی محسوب می شود، ممیزی مالیات میبایست در فرصت و مکانی معقول و در محدودهای مناسب صورت گیرد.[۲۵۰]
لزوم انجام ممیزی معقول ضرورتی است که به جهت وجود اختیارات وسیع ممیزان و اقتدارات دستگاه مالیاتی، مورد تأکید قرار گرفته است. وجود این گونه اختیارات، زمینه اعمال سلیقه در انجام ممیزیها را در پی خواهد داشت که موجب ممیزیهای ناعادلانه و در نتیجه تعدی به منافع و حقوق افراد خواهد شد.
۴: مرور زمان مالیاتی
مرور زمان مالیاتی به مدت زمانی اطلاق می شود که پس از سپری شدن آن، مالیات متعلق از سوی دستگاه مالیاتی قابل مطالبه نخواهد بود. چنانچه مبرهن است در نظام حقوق مالیاتی که تنظیمکننده روابط حقوقی در حوزه مالیات است، دو طرف صاحب حق وجود دارد که اعماند از دستگاه مالیاتی به نمایندگی هویتهای جمعی و مؤدیان مالیاتی. در واقع مرور زمان، قاعدهای است که مستلزم انصراف یکی از طرفین حق از حقوق مالیاتی است.
قاعده مرور زمان بیشتر در قلمرو حقوق کیفری مورد بحث است به نحوی که بر اساس مبانی این قاعده، چنانچه فرد در مدت زمان معین برای بازپسگیری حق خویش اقامه دعوی ننماید، حق وی زائل و یا حداقل موجب عدم استماع دعوی وی میگردد که البته این عدم استماع، به نفی سلطه مالکانه شخص بر حقّ خویش میانجامد.[۲۵۱] مبنای این قاعده در نظام حقوق کیفری، حفظ امنیت حقوقی و نظم عمومی عنوان شده است. اساساً در مواردی که قاعده مرور زمان جاری می شود فرض بر آن گرفته می شود که پس از سپری شدن مدت زمان تعیین شده، فرد بزه دیده از احقاق حق خود منصرف شده است.
مبانی و علل جریان قاعده مزبور در نظام حقوق کیفری تا حدود زیادی قابل قبول مینماید لیکن در نظام حقوق مالیاتی محل تردید است. با عطف توجه به مختصات و شرایط حاکم بر نظام حقوق مالیاتی ما با وضعیتی مشابه آنچه که در مورد حقوق کیفری وجود دارد روبرو نیستیم. به عبارتی وصول مالیات پس از سپری شدن مدت طولانی نمیتواند موجب خدشهدار شدن امنیت حقوقی و نظم عمومی گردد و حتی نمی توان وصول مالیات در این حالت را به منزله انصراف سازمان مالیاتی از حقوق هویتهای جمعی دانست. این وضعیت ممکن است ناشی از علل و عواملی باشد که نمی توان آن را اساساً به معنای انصراف هویتهای جمعی از حقوق خود تلقی کرد.
عدم وصول به موقع مالیات ممکن است ناشی از علل و عواملی باشد که توسط دستگاه مالیاتی یا مؤدیان مالیاتی به وقوع پیوسته است.
بخشی از علل و عوامل مربوط به مواردی است که تقصیر دستگاه مالیاتی در عدم وصول مالیات محرز است و آن زمانی است که مالیات مؤدیان بر اثر مسامحه و غفلت مأموران مالیاتی، مشمول مرور زمان گشته و یا غیر قابل وصول گردد. در این فرض بعید است بتوان عدم وصول مالیات را به معنای انصراف دولت از وصول مالیات درنظر گرفت.
در فرضی که عدم وصول مالیات ناشی از قصور و تقصیر مؤدیان مالیاتی باشد به اولی مراتب نمی توان به انصراف دستگاه از حقوق هویتهای جمعی حکم کرد. فرض میکنیم شخصی با انجام اقداماتی از پرداخت مالیات فرار کرده است. این شخص جهت تطهیر خود صرفاً لازم است مدت زمان کوتاهی از معرض دید دستگاه به دور باشد.
شناسایی قاعده مرور زمان در این فرض به معنای آن است که تمامی امکانات حقوقی برای متخلف مالیاتی فراهم شده است تا از تمکین مالیاتی خودداری نماید. با اعمال قاعده مرور زمان در این فروض، به جای آنکه متخلف ضمن پرداخت مالیاتهای متعلق، ملزم به پرداخت جریمه و تحمل مجازات شود، برای آن امتیازی به این نحو قرار داده شده است که اگر بتواند تا مدت زمان مشخصی خود را از چشم سازمان مالیاتی دور نگهدارد، این سازمان به عنوان پاداش مالیات او را خواهد بخشید.
به منظور بررسی این موضوع که آیا اساساً قاعده مرور زمان در امر مالیات ستانی امری منصفانه یا عادلانه است یا خیر میتوان دلایل و مبانی چندی را ذکر کرد، عدهای بر این عقیدهاند که قاعده مرور زمان بهمنظور حفظ مصلحت اجتماع طراحی شده است و در صورت عدم اعمال آن مناسبات و روابط حقوقی اشخاص با مشکل جدی روبرو خواهد شد. چرا که امکان اخذ مالیاتهای متعلقی که زمان وصول آنها مربوط به سالها قبل است، موجب به خطر افتادن امنیت در روابط حقوقی اشخاص می شود که این امر مخالف نظم عمومی است.
این سخن به هیچ عنوان نمیتواند صحیح باشد چرا که تسلیم اظهارنامه و حساب سود و زیان به دستگاههای مالیاتی یکی از تکالیف و وظایف مؤدیان در تمام نظامهای مالیاتی محسوب می شود. به خطر افتادن امنیت در روابط حقوقی، در مرتبه اول ناشی از عدم انجام تکالیف از سوی خود مؤدیانی است که نسبت به تسلیم اظهارنامه اقدام نکرده اند.
بر اساس آنچه گفته شد به این نتیجه میرسیم که از جهت آنکه مالیاتهای تعیین شده، جزو تکالیف مالی تمامی اشخاص جامعه است این تکلیف علی الاصول نمیتواند با سپری شدن زمان منتفی شود. خصوصاً در جریان امور مالی که حق مالی تا مادامی که به یکی از روشهای انتقال به دیگری واگذار نشود، بر ذمه بدهکار باقی خواهد بود. چنانچه سابق بر این ذکر شد اشخاص در زمره مالیات دهندگان قرار گیرند، پرداخت مالیات تکلیف و وظیفه قانونی آنها خواهد بود و چنانچه به عنوان فردی از جامعه در نظر گرفته شوند، در یک نگاه جامع، صاحبان سرمایه جامعه خواهند بود.
از طرف دیگر چنانچه عدهای از اشخاص بواسطه اعمال نظریه مرور زمان مشمول نوعی معافیت قرار گیرند و عدهای سر موعد مقرر به ایفای تکلیف قانونی خود بپردازند، نوعی نابرابری و تفاوت ایجاد خواهد شد.
بند دوم: اصول شکلی(قضائی)
بخش دیگر اصول عدالت مالیاتی، اصولی است که با عنوان اصول شکلی شناخته میشوند. این اصول ناظر به معیارها و مؤلفه هایی است که در جریان رسیدگیهای مالیاتی ضرورت و موضوعیت پیدا می کند که بخشی از آن به نحوه هدایت و اداره محاکمه مربوط است که بیانگر اصول و قواعد کلی و پذیرفته شدهای است که شکل رسیدگی بر اساس آن سامان مییابد[۲۵۲] و بخش دیگر نیز به اصول و قواعدی اشاره دارد که ناظر بر محتوای آرای این مراجع است. مجموعه این اصول و معیارها تضمین کننده عدالت مالیاتی در مرحله رسیدگیهای قضایی و شبه قضایی مالیاتی میباشد.
ضمن پذیرش واقعیت وجود تخلفات و جرایم مالی و خصوصاً مالیاتی، وجود مراجع و دادگاههایی جهت اعمال مجازات و اخذ مالیات امری ضروری و اجتنابناپذیر به نظر میرسد چرا که اساساً وجود چنین مراجعی لازمه تحقق عدالت شمرده شده است. حال از آنجا که این مراجع لازمه تحقق عدالت هستند میبایست ساختار و احکام آنها هم از حیث شکلی و هم ماهوی بر محور عدالت شکل بگیرد و از هرگونه بی عدالتی به دور باشد.
لازم به ذکر است برخی از اصول عدالت کیفری مالیاتی به رعایت قانون تأکید دارند چنانچه اصل قانونی بودن جرم و مجازات به عنوان کلیدیترین اصل عدالت کیفری، گویای این موضوع است و برخی دیگر از اصول به منظور تضمین حقوق اشخاص بویژه مؤدیان، به دنبال شناسایی معیارهایی است که بر فراز احکام قانون قرار دارند. بنابران اصول مزبور همانند اصول ماهوی مالیاتی، از یک طرف میزان قانون است و از طرف دیگر قانون میزان آن محسوب می شود.
از منظر مراجع و متولیان امر رسیدگی به تخلفات مالیاتی آنچه در اولویت رسیدگی قرار میگیرد صرفاً یک جنبه و یک بعد از قضیه است و آن اینکه اقدامات به نحوی مدیریت شود که مؤدیان متخلف بدون مجازات و جرایم رها نشوند. از این منظر عدالت مالیاتی دربردارنده اصولی است که میبایست تضمین کننده حقوق هویتهای جمعی که متولی آن حکومت است باشد. حال آنکه بعد دیگر موضوع نیز قابل توجه است و آن اینکه مؤدیان مالیاتی به طور ناعادلانه مورد مجازات قرار نگیرند یا آنکه مجازات وضع شده کم یا زیادتر از تخلف و جرم ارتکابی نباشد. بنابراین مراجع و هیأتهای حل اختلاف مالیاتی همانگونه که مبنای تأسیس و شکلگیریشان برای تأمین اجرای مؤثر عدالت می تواند مطلوب باشد، برای تأمین حقوق مؤدیان نیز مطلوب است.
بخش دیگر اصول شکلی مالیاتی، مربوط به اصول عدالت رویهای مالیاتی است که بیانگر اصولی است که به صورت و تشریفات رسیدگیهای قضایی وشبه قضایی اشاره دارد.[۲۵۳]
قوانین و مقررات رسیدگی به تخلفات و جرایم مالیاتی باید در عین تأمین منافع عمومی و تضمین حقوق دولت، حقوق مؤدیان مالیاتی را تأمین و تضمین نماید. این امر بدلیل وجود دغدغهای است که سازمان مالیاتی بواسطه در اختیار داشتن قدرت، ابزار و امکانات فراوان، شرایط مناسبتری نسبت به طرف خود در رسیدگیها خواهد داشت که علیالاصول مؤدی را در سطحی نابرابر با خود قرار میدهد. بدین جهت ضروری است در مراحل رسیدگی، اصول عدالت کیفری و دادرسی عادلانه تبیین و از طریق این هیأتها به مورد عمل گذاشته شود.