معنی و مفهوم: اکنون تو مگو که چرا آسمان، یک نفر اهل دل بیرون نمیآورد و عرضه نمیکند، وقتی که اهل دل خود از عدم به وجود نیامده، خطای آسمان چیست؟
۷۶ - کوه به کوه میرسد، چون نرسـد دلی به دل
غصـهی بی دلـی نگـر، هـم ز عنـای آســمان
واژگان: عنا: رنج، زحمت، اندوه. (معین)
معنی و مفهوم: در این دنیا امور ناممکن، ممکن میشود به گونهای که دو کوه میتوانند به هم برسند؛ امّا هیچ دلی به دل دیگر نمیرسد و بین دلها جدایی و فراق روی داده است. این بیدلیها و تنهاییها، همه از رنج و سختیهای آسمان است که به انسانها میرسد.
آرایههای ادبی: کوه به کوه رسیدن کنایه از ممکن شدن امر محال و ناممکن . بیت دارای آرایهی ارسال المثل است.
۷۷ - با همه دل شکسـتگی، روی به آسـمان کنم
آه کـه قبلـهی دگـــر نیسـت ورای آســـمان
واژگان: وراء : پس، پشت. (معین)
معنی و مفهوم: با همهی این دل شکستگیها و آزردگیهایی که از آسمان دارم، باز هم روی نیازم را به سوی آسمان میکنم، آه و افسوس که به جز آسمان، هیچ قبلهی دیگری برای روی آوردن به آن، وجود ندارد.
۷۸ - محنت و حال ناپسند، اینت فتوح روز و شب
پلپـل و چشـم دردمنـد، اینـت دوای آســمان
واژگان: فتوح: حاصل شدن از آن چه توقع آن نباشد. (معین) پلپل: فلفل. (دهخدا)
معنی و مفهوم: آنچه که در شبانه روز به من میرسد (گشایش کار من است) چیزی جز رنج و محنت نیست، آنچه آسمان به عنوان دوا، برای درد من معین میکند موجب افزونی درد میشود؛ همانگونه که اگر فلفل را در چشم دردمند بریزی موجب زیادت درد میشود، شگفتا از این درمان گری و دوای آسمان.
آرایههای ادبی: پلپل و چشم دردمند، مثلی است برای نشان دادن نهایت تضّاد و کنایه از دو امر مخالف است. بیت دارای آرایهی ارسال المثل است.
۷۹ - باد دریـغ در دلـم، کشـت چـراغ زنـدگـی
بوی چـراغ کشـته شـد سـوی هوای آســمان
معنی و مفهوم: افسوس خوردن و آه کشیدن، چراغ زندگی را در دلم خاموش کرد. بوی این چراغ خاموش گشته، به سمت فضای آسمان بالا رفت.
آرایههای ادبی: باد دریغ و چراغ زندگی اضافهی تشبیهی است. کشتن کنایه از خاموش کردن است.
۸۰ - بر سـر پای جـان کـنان، گردم و طالـع مرا
پای و سـری پدید نه، چون سر و پای آســمان
معنی و مفهوم: به سختی و جان کندن، بر روی پای خود میایستم و میگردم. بخت و اقبال من نیز، همچون آسمان سر و پای مشخصی ندارد (بی سروپاست) و تکلیف بخت من مشخص نیست.
آرایههای ادبی: جان کنان کنایه از به سختی و با رنج کشیدن کاری انجام دادن است. پای و سر و سروپای، دارای آرایهی قلب است. بی سروپا بودن کنایه از خواری و پستی است. طالع در استعارهی مکنیه از نوع تشخیص به فردی مانند شده که سروپایی ندارد (بی ارزش و خوار است) پای در مصراع اوّل با پای در مصراع دوم جناس تام دارد.
۸۱ - گرچه به مویی آسـمان، داشـتهاند بر سـرم
مـوی به مـوی دیـدهام، تعبیـههـای آســمان
واژگان: تعبیه: ساز و برگ، ساختگی. (معین)
معنی و مفهوم: اگرچه آسمان را به رشته تار مویی بالای سر من نگاه داشتهاند (بر من گماشتهاند)؛ امّا من جزء به جزء تمام مکر و فریبهای پنهانی آسمان را دیدهام و میشناسم.
آرایههای ادبی: مو در مصراع اوّل با مو در مصراع دوم جناس تام دارد. مو به مو کنایه از جز به جز و تمام یک چیز است. آسمان در بیت تکرار (رد صدر الی العجز) ایجاد کرده است .
۸۲ - رغم من است که آسمان، سجدهی سگ دلان کند
زآن چو دُم سگان بود، پشـت دوتـای آســمان
واژگان: رغم: خلاف میل کسی عمل کردن. (معین) سگ دل: سخت دلی، بددلی. (دهخدا) دوتا: خمیده. (معین)
معنی و مفهوم: بر خلاف میل من و برای مخالفت با من است که آسمان در مقابل انسانهای بی رحم و سخت دل سجده میکند و آنان را عزیز و محترم میدارد. به این دلیل است که پشت آسمان مانند دم سگ خمیده است.
آرایههای ادبی: سگ دل کنایه از بی رحم است. خمیدگی آسمان را به دم سگ تشبیه کرده است. بیت دارای حسن تعلیل است (خم بودن پشت آسمان به خاطر سجده کردن سگ دلان است).
۸۳ - بـس که قفای آسـمان خوردم و یافـتم ادب
تــا ادب اذا السـماء کـوفـت قــفای آســمان
واژگان: ادب اذا السماء: تأدیب و ادب کردن با آیهی اذا السماء که اشاره است به آیهی یک سورهی انفطار، (هنگامی که آسمان از هم شکافته شود). (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: آن قدر آسمان به من پس گردنی زد و مرا ادب کرد تا این که آسمان نیز به وسیلهی آیهی « اذا السماءُ انفَطَرَت» از جانب خداوند، پس گردنی خورد و ادب یافت.
آرایههای ادبی: آسمان در استعارهی مکنیه از نوع تشخیص، به شخصی مانند شده که خاقانی را پس گردنی میزند و ادب میکند. ادب اذا السماء، اضافهی تشبیهی است . آیهی یک سورهی ۸۲ «انفطار» در بیت حل شده است.
۸۴ - جیـب دریـده میروم گـرد قـوارهی زمـین
بـو که بـه محرمی رسـم، زیـر وطـای آسـمان
واژگان: قواره: پارچهای که گِرد بریده باشند، گرداگرد. (معین) وطا: گستردنی، پوشش. (دهخدا)
معنی و مفهوم: با گریبان دریده و پریشان حال، به دور زمین میگردم، به این امید که شاید زیر این آسمان محرم و اهل دلی پیدا کنم.
آرایههای ادبی: جیب دریده کنایه از آشفته و پریشان. قوارهی زمین و وطای آسمان اضافهی تشبیهی است. قواره با گریبان تناسب ایجاد کرده است .
توضیحات:
قواره: پارچهای که خیاط از سر جامه بیرون میآورد. لباسها معمولاً یک سر و یک ته بود مثل لباده، پارچه را به سر میانداختند و به اندازهی سر سوراخ میکردند و میبریدند و جای دست را هم سوراخ میکردند و دو طرف پارچه را میدوختند. پارچهی سر را که میبریدند قواره نام داشت، متبرّک بود و آن را در صندوق خانه نگاه میداشتند. اگر میخواستند کسی را سحر و جادو کنند، میکوشیدند تا قوارهی لباس شخص را به دست آورند و بر آن اوراد جادو بنویسند. (شمیسا، ۱۳۸۷: ۳۱۱)
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره شرح مشکلات دیوان خاقانی( هفت ترکیب بند بلند شرح ...