ب) سلامت اجتماعی به مثابه وضعیت اجتماعی بهتر؛
ج) سلامت اجتماعی به مثابه جنبه ای از سلامت فرد در کنار سلامت جسمانی و روانشناختی (رفیعی و همکاران، ۱۳۸۹)
الف) سلامت اجتماعی به مثابه عوامل اجتماعی سلامت بخش:
این رویکرد به عقیده راسل اشاره دارد مبنی بر اینکه سلامت انسان نه تنها ناشی ازعوامل فیـزیـولـوژیـکی- شخصیتی است ،بلکه به چگونگی سازگاری افرادبادیگران ونهادهای اجتماعی، ساز و کار نظام سلامت، نقش عناصر نظامهای اقتصادی -اجتماعی در مقابله با مرگ و میر و بیماری نظیر قانون و سیستم قضایی، آموزش و پرورش، ابزارهای اقتصادی، رسانههای جمعی و غیره، بستگی دارد (بهنقل از جیرینکووا و اسوبودا، ۲۰۱۰(
رفیعی و همکاران (۱۳۸۹) با بهره گرفتن از روش دِلفی هجده مؤلفه عدم وجود فقیر، بیکار، خشونت و تبعیض جنسی، قومی و نژادی، رشد کنترل شده جمعیت، برابری همه دراجرای قانون وحمایت قانون از آنها، رعایت پیمان حقوق بشر و سایر پیمان های بین المللی مرتبط با حقوق انسانها، آموزش اجباری و رایگان تا اتمام مقطع راهنمایی، دسترسی همگان به خدمات سلامت، آزادی عقیده، احساس رضایت از زندگی در افراد، پوشش همگانی بیمه، توزیع عادلانه درآمدها، مشروعیت حکومت نزدمردم، شیوه مردم سالارانه انتخاب و نظارت بر حاکمان رابه عنوان عوامل اجتماعی سلامت بخش معرفی نموده اند.
ب) سلامت اجتماعی به مثابه وضعیت اجتماعی بهتر:
دراین نگاه،سلامت اجتماعی بسته به اوضاع فعلی در هر جامعه مصادیق ومعانی عینی متفاوتی می یابد.همچنین سلامت اجتماعی یک جامعه طبق این رویکرد می تواند در زمان های مختلف نیز مصادیق و معنای عینی متفاوتی داشته باشد.
ج) سلامت اجتماعی به مثابه جنبه ای از سلامت فرد در کنار سلامت جسمانی و روانشناختی:
رویکرد سلامت اجتماعی به مثابه جنبه ای از سلامت فرد، به این مفهوم اشاره داردکه سلامت اجتماعی دربردارندهی شرایطی است که نه تنها به سازوکار نظام سلامت واجتماع مربوط است، بلکه بهطور بنیادی به شخصیت فرد به عنوان موجودی اجتماعی بر می گردد. سلامت اجتماعی در این معنا به توانایی فرد در شادبودن وشاد ساختن دیگران،ارتباط با دیگران وحضور فعال در اجتماع ومحل کار،توانایی ایجادآرامش در خانواده، کار وروابط مطلوب اجتماعی اشاره میکند؛یعنی مهارتهای اجتماعی فرد در تعاملات مطلوب که برای حفظ بهزیستی اعمال می شود (به نقل از جیرینکووا و اسوبودا، ۲۰۱۰)
مؤلفه های اصلی دراین رویکرد شامل استقلال و خودجوشی فرد، توانایی ارتباط بامردم وکار کردن باآنها، مسئولیت پذیری و پختگی اجتماعی است (فیلیپس،۲۰۰۷(
استون و جیکوب (۲۰۰۵) نیز مؤلفه های مهم سلامت اجتماعی رامشارکت فعال درزندگی اجتماعی، پذیرش مسئولیت، شناخت حقوق و وظایف شهروندی، شناخت حقوق و وظایف دیگران و احترام به حقوق آنان،احترام به محیط زیست وتلاش درراه حفظ آن،شناخت فرهنگ و ارزشهای اجتماعی ، پرهیز از خشونت و داشتن شکیبایی و مدارا بادیگران دانسته اند.(جدیدی و همکاران،۱۳۹۲)
تعریف سازمان بهداشت جهانی راه را برای تعریف سلامت اجتماعی گشود و سبب شد تا بتوان آن را طبقه بندی کرده و از زاویه دید جدید تری به تحقیق درباره آن پرداخت که در این زاویه دید جدید، جنبه های اجتماعی سلامت مورد توجه قرارگرفتند. سلامت اجتماعی از دو دیدگاه لذت جویانه و کارکردی مورد توجه قرار گرفته است (ریف وسینگر،۲۰۰۴). امروزه سلامت اجتماعی را محصول عوامل شناختی، روانی و اجتماعی و هم معلول عوامل بیولوژیکی می دانند و این نگرش با یک رویکرد کلی تر به مقوله سلامت و بیماری ومعالجه مشکلات آسیب زننده همراه میشوداین رویکرد جدید به سلامت منجر به استفاده از دامنه ای ازواژه ها شد که با هم ارتباط درونی دارند از جمله:کیفیت زندگی (پاور ، ۲۰۰۳ )، سلامت اجتماعی ذهنی و سلامت روانی (ریف و کییز، ۱۹۹۵ ) کارکرد مثبت فردی و سلامت عاطفی (واترمن، ۲۰۰۱ ) و سلامت اجتماعی (کییز، ۱۹۹۸ ).
این مفهوم سازی گسترده از سلامت و سلامت اجتماعی اجازه می دهد تا بررسی جامع تری از عوامل روانی و شناختی داشته باشیم که مرتبط با درک افراد از میزان کارایی مطلوب خود در محیط اطرافشان است. این تاکید بر عوامل روانی مثبت که مرتبط باسلامت اجتماعی هستند را می توان به حوزه روانشناسی هم تعمیم داد. کییز (۱۹۹۸) معتقد است که مفهوم سازی سلامت ذهنی می بایست آنقدر گسترده شود که سلامت اجتماعی را هم در برگیرد.سلامت اجتماعی ازدیرباز به عنوان فارغ بودن ازحالتهای اجتماعی منفی مثل از خودبیگانگی یا هرج و مرج تعریف شده است ونه الزاماً اینکه وجود شرایط روان شناختی اساس سلامت اجتماعی باشند ( کییز، ۱۹۹۸)
در حالیکه به سلامت اجتماعی در جنبه فردی توجه زیادی شده است(مثلا ریف، ۱۹۸۹ ) این عقیده هم مطرح شده است که می بایست توجه همسانی به ماهیت اجتماعی مقوله سلامت اجتماعی شود. به عقیده کییز سلامت اجتماعی و یافقدان آن، دغدغه ای بارز در نظریه کلاسیک جامعه شناسی بوده است. علیرغم اهمیت مفاهیمی چون هرج و مرج، از خود بیگانگی که مورد توجه مارکس ودورکیم قرارداشته،آنها به بحث درباره ابعاد چندگانه سلامت اجتماعی مثبت هم پرداخته اند.ازجمله فواید بالقوه زندگی اجتماعی، یکپارچگی وانسجام اجتماعی است که به معنای احساس تعلق ووابستگی درونی واحساس وجدان مشترک و سرنوشت جمعی می باشد (دورکیم، ۱۹۵۱).
مزایای زندگی اجتماعی می توانداساس وبنیان ارائه تعریفی جهانی از سلامت اجتماعی باشد. سلامت اجتماعی عبارتست از تخمین شرایط و کارکرد یک فرد در جامعه. کییز در ادامه چالشهای اجتماعی که ابعادسلامت اجتماعی راتشکیل می دهند، توصیف می کند.
سلامت اجتماعی اینگونه تعریف شده است « ارزشگذاری شرایط یک فرد و کارایی او در جامعه» که این بازتابی از« سلامت اجتماعی مثبت » می باشد(کینز،۱۹۹۸)این نشانگر این حقیقت است که سلامت اجتماعی بازتاب درک افرد از تجربیاتشان در محیط اجتماعی میباشدکه در تضاد با ملاک های سلامت اجتماعی از حیث میان فردی قرار می گیرد یعنی ملاک هایی چون حمایت اجتماعی یا ملاک هایی که در سطح اجتماعی شکل اجرایی به خود می گیرند مثل ارزیابی های سرمایه اجتماعی.
لذاسلامت و سلامت اجتماعی را باید به گونه ای مفهوم سازی کردکه شامل خوداثبات گری فرددر گروه های اجتماعی واعتبار و تصدیق این مورد برای افراد مختلف شود(روزنفلد، ۱۹۹۷(.
۲-۲-۴-اجتماعی:
منظور از یکپارچگی اجتماعی، ارزیابی یک فرد با درنظر گرفتن کیفیت همراهی او باجامعه اطرافش است(کییز، ۱۹۹۸ )احساس تعلق می تواند جنبه ای محوری ازسلامت باشد (ریف ، ۲۰۰۳ ) و لذایکپارچگی با دیگران در محیط و جامعه اطراف می بایست حاصل یک تجربه مشترک شباهت با دیگران باشد(کییز و شاپیرو، ۲۰۰۴ ). نبود حس یکپارچگی اجتماعی در بالاترین سطح خود به خودکشی می انجامد(دورکیم، ۱۹۵۱ ). افرادسالم احساس می کنند که جزئی از جامعه اند لذا یکپار چگی اجتماعی میان احساس اشتراک فرد با دیگرانی است که واقعیت اجتماعی اورا می سازند و به جامعه خود تعلق دارند. یکپارچگی اجتماعی متکی بر مفاهیمی چون انسجام اجتماعی “دورکیم"، بیگانگی فرهنگی و انزوای اجتماعی “سیمن"و آگاهی طبقاتی “مارکس” است. از نطر دورکیم هماهنگی اجتماعی و سلامت اجتماعی بازتابی از ارتباط افراد با یکدیگر از طریق هنجارهاست . سیمن معتقد است که بیگانگی فرهنگی عبارتست از گسست فردو جامعه،طرد جامعه و یا این نگرش که جامعه نمی تواند انعکاسی ازارزشها و سبک های فرهنگی فرد باشد.
انزوای اجتماعی عبارتست از خدشه دار شدن روابط فرد که به زندگی او معنا می دهند و نقش حمایتی برای او دارند. یکپارچگی اجتماعی هم مثل مفهومی که مارکس از آگاهی طبقاتی می دهد در برگیرنده عضویت جمعی و سرنوشت جمعی است.
ایفای سهم اجتماعی: ایفای سهم اجتماعی عبارتست از ارزیابی ارزش اجتماعی که فرد دارد و شامل این عقیده است که آیا فرد جزئی مهم از جامعه است و چه ارزشی را به جهان خود اضافه می کند. ایفای سهم اجتماعی با مفاهیم بازدهی و مسئولیت پذیری شباهت دارد. بازدهی فردی به این معنا است که عقیده داشته باشیم می توانیم رفتار خاصی را از خود نشان دهیم و به اهداف ویژه ای برسیم. مسئولیت اجتماعی عبارتست از تعیین الزامات فردی برای نقش آفرینی در جامعه. این بعد از سلامت اجتماعی معرف این است که این افراد فکر می کنند آنچه که انجام می دهند برای جامعه ارزشمند است یا نه؟ این نگرش هم راستا با دور نمایه ایست که مارکس مطرح می کند مبنی بر اینکه انسانها ماهیتاریاً زاینده اند(کییز، ۱۹۸۹ ). اگر بخواهیم که از خود بیگانگی را به زبان اقتصادی مطرح کنیم عبارتست از کاهش ارزش زندگی یک فرد و فعالیتهای روزمره ای که انجام می دهد. موارد همتای ایفای سهم اجتماعی،ایجاد انگیزه رفتار است.اریکسون معتقد بود که میانسالی دوره ای است که افراد می توانند طبق میل خود در جامعه ایفای نقش کنندبویژه باآماده کردن نسل آینده تابه اعضای خلاق جامعه مبدل شوند.
کییز( ۱۹۹۸ ) معتقد است که ایفای سهم اجتماعی، با مفهوم سودمندی فردی که باندورا( ۱۹۷۷ ) مطرح می کند همپوشانی دارد و نیز میتواند به عنوان نوعی مسئولیت اجتماعی تلقی شود، تلقی فرد از ارزشی که در جامعه می تواند داشته باشد. برای بسیاری از افراد سخت است که به این احساس برسند که سهم ارزشمندی در جامعه دارندبه ویژه وقتی که وجودخودشان شاپیرو، ۲۰۰۴ ). ایفای سهم اجتماعی تا اندازه ای مرتبط برای خودشان ارزشمند نیست(الیاس وهارپر، ۱۹۷۵ ، کییز و با درک فرد از موضوع است که نقش حیاتی در جامعه به او سپرده شده است(کییز، ۱۹۹۸(.
۲-۲-۵- انسجام اجتماعی:
انسجام اجتماعی قابل قیاس با بی معنا بودن زندگی است (سیمن، ۱۹۵۹ )و شامل دیدگاه هایی می شود دراین باره است که جامعه قابل سنجش و قابل پیش بینی است. از حیث روان شناختی، افراد سالم زندگی شخصی خود را با معنا و منسجم می بینند(ریف، ۱۹۸۹ ). آنتونوفسکی معتقد است که احساس انسجام دروجود فرد می تواند نشانه ای برای سلامتی او باشد: افرادی که از انسجام برخوردارند تلاش می کنند در هنگام مواجهه با رویدادهای غیر قابل پیش بینی، انسجام خود را حفظ کنند. انسجام اجتماعی درک فرد از کیفیت جهان اجتماعی خودو شیوه سازماندهی وعملکردآن هست (کییز، ۱۹۹۸ ) این مقوله باقابلیت معنابخشی به وجود شخص است(کییزو شاپیرو، ۲۰۰۴).افرادی که سالم ترند به ماهیت جهان اجتماعی خود علاقمندند و می توانند شیوه عملکردآن را درک کنند. کییز معتقد است که انسجام اجتماعی عبارت از درک این موضوع است که«جامعه را می توان درک کردکه عقلانی و قابل پیش بینی می باشد » ( کییز، ۱۹۹۸).
۲-۲-۶-شکوفایی اجتماعی:
منظور از شکوفایی اجتماعی ” ارزیابی پتانسیل و خط سیر جامعه است"(کییز،۱۹۹۸). شکوفایی اجتماعی شامل درک افراد از این موضوع است که آنها هم از رشد اجتماعی سود خواهند برد و اینکه نهادها و افراد حاضر در جامعه به شکلی در حال شکوفایی اند که نوید توسعه بهینه را می دهد و هرچنداین امر برای همه افراد درست نیست( کییزو شاپیرو ،۲۰۰۴ ). بااینحال سلامت شامل دیدگاهی خوش بینانه ازآینده احتمالی است. در حالیکه خودمختاری عبارت است از حس کنترل شخصی بر سرنوشت خویش، شکوفایی اجتماعی دربرگیرنده این درک است که جامعه کنترل آینده خودرا در دست دارد. با توجه به دیدگاه های کییز، این مفهوم خصوصیت مشترکی با مفهوم « خودشناسی » ماسلو ( ۱۹۶۸ ) دارد و نیز بی ارتباط با تاکید ریف بر رشد فردی نیست . شکوفایی اجتماعی انعکاس میزان کارکرد مناسب افراد است که حاصل و ثمره استقبال آنها از تجربیات جدید و رشد مداوم می باشد( کییز،۱۹۹۸ ). شکوفایی اجتماعی به موازات خود مختاری، به معنای تاوان جامعه برای کنترل فرداست. تمرکزاصلی در شناسایی پتانسیل اجتماعی هم معطوف به درونمایه پتانسیل اجتماعی و توسعه آن به عنوان خودشناسی(ماسلو، ۱۹۶۸ )، خوشبختی و رشد فردی (ریف ۱۹۸۹ )است. کارکرد بهینه ناشی از باز بودن فرد در برابر تجربیات تازه و تلاش برای رشد دائم است. شکوفایی اجتماعی هم این ایده های مربوط به رشدو توسعه را در بر می گیرد.
پذیرش اجتماعی: پذیرش اجتماعی نسخه اجتماعی پذیرش خود است. افرادی که نگرش مثبتی به شخصیت خود دارند و جنبه های خوب و بد زندگی خود را توامان می پذیرند نمونه هایی از سلامت روانی و اجتماعی هستند(ریف ۱۹۸۹ ). منظور از پذیرش اجتماعی، درک فرد از جامعه با توجه به خصوصیات سایر افراد است(کییز، ۱۹۹۸ ). پذیرش اجتماعی شامل پذیرش تکثر با دیگران، اعتماد به خوب بودن ذاتی دیگران و نگاه مثبت به ماهیت انسانهااست که همگی آنها باعث می شوند فرد در کنار سایر اعضای جامعه انسانی، احساس راحتی کند (کییز و شاپیرو، ۱۹۹۸ ). کسانی که دیگران را می پذیرند به این درک رسیده اند که افراد به طور کلی سازنده هستند همان گونه که سلامت روانی شامل پذیرش خود می شود،پذیرش دیگران در جامعه هم می تواند به سلامت اجتماعی بیانجامد (کییز، ۱۹۹۸). کییز دو تحقیق انجام داد(یکی بااستفاده از نظرسنجی تلفنی و دیگری با یک پرسشنامه خودنوشت) که اثبات گر ۵ بعد از سلامت اجتماعی بودند: این تحقیقات شواهدی برای اعتبار همگرا میان مقیاسهای سلامت اجتماعی و مواردی چون مشارکت اجتماعی، زاینده بودن فعالیت ها، درک محدودیت ها، رضایت از زندگی و خوشبختی ارائه کردند . کییز همچنین دریافت که سلامت اجتماعی به طور کلی با افزایش سن و بالا رفتن سطح تحصیلات افزایش می یابد و معتقد بود مهارتها، منابع و تجربیات با بالارفتن سن افزایش می یابند و به افرادکمک می کنند بهتر از عهده چالشهای اجتماعی برآیند. درحالیکه این مقیاسهای سلامت اجتماعی همراستا با ملاک های سلامت روحی که به سلامت روانی میانجامد هستند، با آنها همپوشانی ندارند(کییز، ۱۹۹۸ ). بعلاوه این مقیاسها صرفاً به شکل حداقلی با خوش بینی همبستگی دارند. لذا نتایجی که کییز می گیرد نشان می دهد که مقیاسهای سلامت اجتماعی به حد کافی نشانگر میزان حل و فصل چالشهای اجتماعی توسط افرادهستند.او معتقداست که"سلامت اجتماعی یک دستاورداست” (کییز،۱۹۹۸) اجرایی کردن سلامت اجتماعی به عنوان کارکردی روانی، جسمانی و اجتماعی می باید دیگاهی کلان تر درباره تلقی افراد از میزان کارکرد مناسب خود درمحیط شان ارائه دهد.
۲-۲-۷-بعد فردی سلامت اجتماعی مبتنی بر آموزه های اسلام
سلامت و سلام یعنى مصون و جدا بودن از آفات ظاهرى و باطنى. قرآن کریم اشاره میکند قلب سلیم آن است که از شک، حسد، کفر و نظایر آن سالم و دور باشد (واقعه، آیات ۲۵ و ۲۶)؛ مراد گفتار و رفتاری است که از هم دیگر در سلام باشند. طبرسى گوید؛ سلام یعنى آن که بندگان از ظلمش سالماند؛ علامه طباطبایی (ره) در کتاب گرانقدر تفسیر المیزان سلامت را «بى آزار» معنى کرده و میگوید؛ سلام کسى است که بدون شرّ و ضرر، با تو به سلامت و عافیت ملاقات کند (قرشى،۱۳۷۱). با توجه به ریشه و معنای سلامت و سلام، مسلمان باید آبروی دیگران را حفظ و هتک حیثیت نکند و مردم از دست و زبانش درامان باشند. همانطور که حضرت علی(ع)می فرمایند: «با مؤمنین به ایثار و با سایر مردم به انصاف رفتار کن» (تمیمی آمدی،۱۳۶۶) حضرت صادق (ع) نیز فرمودهاند: «مسلمان کسی است که مردم ازدست وزبان او در امان باشند» و«مومن کسی است که مردم اورا امین مال وجان خود بدانند» (علامه مجلسى ، ۱۰۳۷- ۱۱۱۱ هجرى). نداى قرآن فراخوانی به حذف تفاوت ها و امتیازها دارد، زیرا خداوند از آن جهت میان مردم درنسب ها وشهرها تفاوت قرار داد تا در صدد شناختن هم برآیند و با یک دیگر آمد و شد کنند، نه این که به یک دیگر فخر فروخته، و به برترى جویى بپردازند (حکیمى،۱۳۸۰). سالهای متمادی است اندیشمندان علوم انسانی وروان شناسان غربی باگمانه زنی و نظریه پردازیهای مختلف سعی درشناسایی شاخص ها، مؤلفه ها و متغیرهای تأثیرگذار و مرتبط با رفتار های بهنجار و نابهنجار داشته اند تا بتوانند به کنترل، پیش بینی و تبیین رفتار انسان برای دستیابی به سلامت بپردازند. این نظریه ها در جنبه های ماهوی سرشت سرنوشت انسان تفاوت و گاه تضادهای بنیادی، با نگاه اسلام داشتهاند به طوری که این تفاوت ها، تأثیر مهمی بر اهداف، محتوا و شایسته های رفتار سالم و انسان سالم به ویژه در عرصه اجتماعی بر جای گذاشتهاند. تفاوت فوق العاده زیادی وجود دارد میان این که انسان خود را برای خویشتن مطرح کند و این که آفریننده او که مافوق اوست وی را مورد شناسایی قرار دهد (علامه جعفری، الف ۱۳۸۸).
دین اسلام به عنوان کامل ترین نسخه هدایت الهی تا آخرین نسل بشر الگوها و مبانی جامع و دقیقی در خصوص تفکر، احساس و رفتار شایسته وسالم افراد در تعامل با همسر، فرزند،همسایه و بهطورکلی برادران دینی و تمامی انسان ها ارائه نموده که یک مسلمان باید آنها را رعایت کند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸).
اسلام کیفیت ارتباط مسلمان با دیگران را چنین معرفی میکند: اگر کسى بر او ستم کرد صبر نماید، با خویشاوندان قطع رابطه ندارد، از خوى خشن دور، دیدگان او بدون ارادهاش متوجه جایى نمىشوند، نسبت به مردم حسد ندارد، از احسان و انفاق خوددارى نمىکند، مظلومان را یارى مىکند و از بینوایان دلجویى مى نماید، خود را به سختى مى اندازد ولى مردم از او در آسایش اند، در انجام کارهاى مردم کوشش دارد، در حلمش نقصى نیست، هر کس از او مشورت بخواهد راهنمایى مىکند و هر کس از او مساعدت طلب کند او را مساعدت مىنماید (عطاردى، ۱۳۷۸). پیامبر(ص) در خصوص ویژگی های روابط سالم میان مسلمانان می فرمایند: «امّت من در دنیا بر سه طبقهاند ؛ کسانی که مال را از پاکیزهترین وجه و بهترین راه فراهم مى آورند واز آن براى صله رحم به خویشا وندان خود مى بخشند؛ به برادران دینى خود کمک مىکنند، و فقیران را در مال خود شریک مى سازند» (مجلسی ۱۰۳۷- ۱۱۱۰ هجرى). بر اساس منشور امامیه (سبحانی،۱۳۸۹)، انسان در پرتو نور خرد و موهبت اختیار، در برابر خدا، پیامبران و دیگر انسانها مسؤول است. هیچ انسانى بر دیگرى تفوّق ندارد، مگر از طریق تقوا و پرهیزکارى. اسلام با دعوت به برادرى، اصلى اساسى براى ارتباط هاى اجتماعى انسان تأسیس مىکند، که مردمان را به مهربان بودن، نیکى کردن به یکدیگر، رفتار برادرانه داشتن و عمل کردن بر مبناى مواسات، مساوات و ایثار فرا مىخواند(حکیمى،۱۳۸۰).
۲-۲-۸-بهداشت روانی در اسلام
در متون اسلامی روح و روان واقعیتی انکار ناپذیر است. آفرینش روان، از آنِ خداست و حیات آن ابدی ست. از دیدگاه قرآن، انسان ترکیبی از ماده و روان است و شرافت انسان، به روان اوست. معنای لغوی بهداشت روانی، سالم نگهداشتن آن از هر گونه آسیب است و همچنین در ایجاد آمادگی برای سازش منطقی با پیشامدهای مهم زندگی در محیط خانه، مدرسه، دانشگاه، محیط کار و… بسیار راهگشاست.احترام به شخصیت و حیثیت انسان بر همگان واجب است و تا زمانی که ارزش و جایگاه افراد نادیده گرفته شود، سلامت فکر، تعادل روان و بهبود روابط انسانی تحقق نخواهد یافت.
بهداشت روانی عبارت است از: تأمین سلامت فکر و روان در جهت سازگاری فرد با خود و با محیط زندگی، قدرت پذیرش واقعیت های موجود و شکوفایی استعدادهای بالقوه خویش.
-
- حقیقت روح و روان در اسلام
-
- تعریف بهداشت روانی.
معیارهای بیماری و سلامت روانی در مکتب اسلام در مکتب کمال یافته اسلام، معیارهای بیماری روانی و حداقل سلامت روانی و نیز معیارهای ایده آل تعریف شده اند. معیارهای بیماری، در تشخیص آن کمک کننده اند و از نظر حقوقی و جزایی مورد توجه قرار می گیرند.نکته جالب در متون اسلامی این است که تظاهرات اختلال روانی را، به عنوان بیماری می پندارند و تاز زمانی که نشانه های قطع ارتباط با واقعیت ذهنی آنان، یعنی جنون وجود دارند، فرد از انجام تکالیف مذهبی معاف است و حق دخالت در دارایی خویش را ندارد، ولی پس از رفع علامت ها می تواند انجام امور عادی خویش را بر عهده گیرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استفاده از واژه «مجنون» را برای افرادی که تظاهرات روانی دارند، ناصحیح می داند و آنها را فقط بیمار می خواند. در روایتی از حضرت علی علیه السلام نقل است:رسول خدا بر جمعی گذشت و فرمود: برای چه گرد هم فراهم شده اید؟ عرض کردند: یا رسول الله مرد دیوانه ای است که غش می کند و ما بر گرد او جمع شده ایم. رسول خدا فرمود: این دیوانه نیست، بلکه بیمار است. پس فرمود: آیا شما را از دیوانه حقیقی آگاه کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله! فرمود: دیوانه آن است که از روی تکبر راه رود، با گوشه چشمش نگاه کند، شانه های خود را از سر بزرگی بجنباند و با آنکه گناه می کند، آرزوی بهشت دارد، مردم از شرش آسوده نیستند و به خیرش امیدی نیست و او دیوانه است.
۲-۲-۹- نقش مذهب در بهداشت روانی
مذهب همواره در بهداشت روانی و تعلیم و تربیت آدمی و زندگی فردی و اجتماعی او، منشاء خیر و نیکی بوده است. بر این اساس که جامعه از افراد خود انتظار دارد از دستورات دینی خود پیروی و با ایمان و اعتقاد کامل مذهبی زندگی کنند. احساس امنیت روانی، بر تأمین سلامت روان انسان بسیار تأثیرگذار است و این احساس، خود ناشی از جایگاه مثبت اجتماعی اوست.از نشانه های روان سالم در انسان بالغ، داشتن ایمان قوی است. بسیاری از عالمان و فیلسوفان بر این عقیده اند که یگانه مانع تحقق خواهش های نفسانی، نیروی ایمان و باورهای دینی است.افراد متدین، از مشکلات و پیشامدها نمی هراسند و با اراده محکم و توکل به خدا، شکیبایی پیشه می کنند و با علم و ایمان به حل مشکل می پردازند.
امام جعفر صادق علیه السلام صفاتی را برای شخص با ایمان برشمرده است که آراستگی به این صفات، افراد را در برابر آسیب های روانی اجتماعی مقاوم می سازد، از آن جمله اند: ۱. متانت و استواری در برابر حوادث ۲. صبر و شکیبایی در گرفتاری ها ۳. شکرگزاری در نعمت ۴. قناعت به روزی ای که خداوند داده است ۵. روانداشتن ستم بر دشمنان ۶. تحمیل نکردن خود بر دیگران ۷. تأمین آسایش دیگران با تحمل سختی.
۲-۲-۱۰- نقش مذهب در پیشگیری از بیماری های روانی
بنابر نظر روان شناسان، بیشتر بیماری های روانی ناشی از فشارهای زندگی، در میان افراد بی دین یا سست ایمان دیده می شود. ازاین رو، یکی از پی آمدهای ناگوار زندگی عصر ما که بر اثر ضعف ایمان پدید آمده است، افزایش بیماری های روانی و عصبی است. ایمان و اعتقاد مذهبی، نقش مهمی در تقویت روان انسان ها دارد و به نسبت افزایش ایمان درونی افراد، آسیب های روانی و اجتماعی کمتری خواهند دید. اصل بهداشت روانی نیز بر این است که چگونه باید از بروز بیماری های روانی پیشگیری کنیم و این مهم تحقق نمی یابد، مگر در سایه اعتقاد و ایمان والای الهی.
بر اساس یافته های برخی متخصصان، درمان ریشه ای بیشتر بیماری های روانی، از طریق مذهب امکان پذیر است. مذهب درمانی، یکی از راه های درمان بیماری های روانی شناخته شده است. روان شناسان جهان اسلام به ویژه ایران، در پرتو دستورهای مذهبی و با مددخواهی از قرآن کریم، روش های مناسبی را برای تسکین و درمان مشکلات روانی معرفی می کنند که برای درمان بیماری های روان مؤثر است.ضعف ایمان و گرایش مذهبی، منشاء بیماری های روانی.
رهنمودهای قرآنی برای تسکین و درمان بیماری های روانی:
۱-درمان، با ذکر و یاد خدا:
«أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد». (رعد:۲۸)از بهترین راه های اساسی درمان روان، ذکر خداست؛ زیرا ذکر قلب ها را جلا می دهد، ترس و نگرانی را می زداید و احساس امنیت درونی در فرد به وجود می آورد، به عبارت دیگر یاد خداوند هر گونه نا امنی را به امنیت و دشمنی را به محبت و اضطراب را به آرامش تبدیل می کند. همچنین فرد افسرده که ناامیدی سراپای وجودش را فراگرفته است، می پندارد که کسی او را درک نمی کند، ولی همین فرد در حضور خدا احساس آرامش می کند و همواره خداوند را با خود همراه می داند، به حدی که یقین می یابد در تنهایی نیز خدا او را رها نخواهد ساخت. خداوند کریم در قرآن فرموده است: «پس یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را». (بقره: ۱۴۸).
۲-درمان، با خواندن قرآن و دعا
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوءْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا. (بنی اسرائیل:۸۵).
و نازل می نماییم در قرآن آنچه را آن شفا و رحمت است برای مؤمنین و نمی افزاید ستمکاران را جز زیان.
علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر این آیه شریفه اشاره به این مطلب دارد که اگر قرآن را به منزله شفا بدانیم، پس باید امراضی وجود داشته باشند که شفای آنها از طریق قرآن صورت پذیرد؛ همان گونه که دارو اثر شفابخشی برای بیماری ها دارد. بنابراین چنانچه نفس انسان به مادیت گرایش یابد و اسیر هوی و هوس های مادی گردد، درمان این بیماری او جز به مدد قرآن امکان ندارد. یاد خدا، درمان دردها و شفای بیماری ها.
۳-درمان، با توبه کردن: در برخی بیماری های روانی، بیمار احساس گناه و تقصیر شدیدی نسبت به اعمال گذشته خود دارد و خود را خطاکار محض می داند. حتی بیمارانی هستند که مرتکب گناه و خطایی نشده اند، ولی بر اثر پیشروی احساس گناه، درونشان بیمار شده است. به طور مثال: فرد افسرده فقط به گذشته خود می نگرد و در تفسیر رخدادهای گذشته خود را مقصر می داند و یا فرد وسواس، ناخواسته خود را آلوده و گناهکار حس می کند و از روی وسواس کارها را تکراری انجام می دهد تا خود را پاک پندارد. گروهی از بیماران که درواقع گناهکارند و از کرده خود پشیمان و به اضطراب و نگرانی دچار شده اند، بهتر است با توسل به توبه و بازگشت به خداوند به تطهیر روانی برسند تا از شرم ساری گناه نیز برهند.توبه، یعنی پشیمانی از عمل ناشایست که پس از آگاهی درست به نفسِ کار این تصمیم گرفته می شود. آدمی با توبه، با هوس ها می ستیزد و سرانجام آن بازگشت نفس به اعتدال و درنتیجه سلامت روانی است .
۲-۲-۱۱-چارچوب نظری سلامت اجتماعی
کییز معتقد است کیفیت زندگی و عملکرد شخصی فرد را نمی توان بدون توجه به معیارهای اجتماعی ارزیابی کردوعملکرد خوب در زندگی چیزی بیش از سلامت جسمی، عاطفی و روانی است و تکالیف و چالش های اجتماعی را نیز در بر می گیرد. کییزمفهوم سلامت اجتماعی رابه معنی ارزیابی فردازعملکردش در برابر اجتماع بیان می کند.