موضوع کلی:سختی راه عشق وزیبایی های معشوق، شادباشی ایام
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-درست وشکسته، تضاد/ درست بودن دل، کنایه از راست وصمیمی بودن/
۲-غبار بردل بودن، کنایه از کینه و دشمنی داشتن/تشبیه مضمر ، دل به آیینه تشبیه شده است./
۳-رقیب، نگهبان /نفس مجاز از آه سوزناک دل/ تشبیه نفس سوزناک به شمشیر تشبیه بلیغ اسنادی است./
۴-تلمیح به داستان یوسف وزلیخا، رجوع کنید به غزل ۳۰۰ ، اشاره دارد به آیه ی:
«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَیْهِنَّ وَ اَعْتَدَتْ لَهُنَّ مَتَّکَا وَ اتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکّینا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَاَیْنَهُ اَکْبَرنَهُ وَ قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هذَا بَشَرا اِنْ هذَا اِلَّا مَلَکٌ کَریمٌ ،قَالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِه فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَآ امُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرینَ »(یوسف: ۳۱-۳۲)
او که ملامت زنان را شنید به دنبال آنها فرستاد وپشتیها برایشان فراهم کرد وبه دست هرکدام چاقویی دادو(به یوسف)گفت: «به مجلس درآ» زنان چون او را دیدند، بزرگوارش یافتند و دستهای خود را بریدند وگفتند: منزّه است خدا، این بشر نیست، بلکه فرشته بزرگواری است.گفت: این است همان کسی که به خاطر او مرا سرزنش کردید، آری برای کامجویی به خود خواندش و او خودداری کرد، اگر به دلخواه من رفتار نکند، باید زندانی شود و تن به خواری و ذلّت بدهد.
۵-سراچه غم، کنایه از دنیا/ سبزه ی مراد، تشبیه بلیغ اضافی/ آب وخاک وسبزه، تناسب دارد./
غزل ۳۲۳
ساقیا بی لب لعلت می ناب این همه نیست گنج مستی طلبی عالم هستی بگذار جز دل خسته که با جور وستم خوی گرفت غرض از دود دلم بوی محبت باشد اهلی سوخته خون گریه اگر کرد چه عیب |
گر نه ذوق تو بود شوق شراب این همه نیست زان که این عالم پر شور خراب اینهمه نیست هیچ کس را ستم و جور تو تاب اینهمه نیست ورنه مستان تو را میل کباب اینهمه نیست چکند در جگر سوخته آب اینهمه نیست |
وزن:فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن/ بحررمل مثمن مخبون محذوف
موضوع کلی: گریه وزاری عاشق در راه عشق
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-لب لعل، تشبیه بلیغ اضافی/ تشبیه لب به می ناب ، تشبیه مضمر است/حسن تعلیل در مصراع دوم، علت شوق به شراب به خاطر عشق وذوق به تو می باشد./.
۲-گنج مستی، تشبیه بلیغ اضافی/ بگذار، کنایه از ترک کردن/ مفهوم بیت ترک تعلقات مادی/
۳-جور وستم وستم وجور، آرایه طرد وعکس،« طرد وعکس که آن را تبدیل وعکس تنها نیز گفته اند، یکی از صناعات لفظی بدیع است، بدین قرار که مصراع اوّل را با تقدیم و تأخیر کلمات درمصراع دوم تکرار کنند.پیداست که این تکرار باید چنان باشد که موجب رونق و حسن کلام گردد و بر ضعف و سستی طبع شاعر حمل نشود،وگرنه اجتناب کردن از این گونه تکرارها، بهتر و مناسب تر است.» (همایی،۷۳:۱۳۸۰)
۴-بوی محبت ، استعاره مکنیه/« آنگاه که تشبیهی از ذهن وخیال گوینده پنهان و مسترد باشد، اما برای بیان این تشبیه، لفظ مشبّه را ذکر و مشبّه به را حذف نماید ودرعوض یکی از لوازم مشبّه به را ذکر کند یا اسناد دهد.در این نوع استعاره هر گاه مشبّه به محذوف آدمی و به تعبیر و قولی دیگر جاندار باشد، تشخیص یا شخصیت بخشی گویند. (اشرف زاده: ۱۱۸)
۵-خون گریستن، اغراق/ جگر سوخته، صفت مرکب، به معنی بسیار مشتاق
غزل ۳۲۴
نه که در کوی تو جز من دگری گمره نیست سر نتابم ز در میکده تا خاک شوم نخل مقصود من سوخته ی کوته دست زاهد از میکده ما را سوی مسجد طلبید نیست حاجت به نصیحت که مرو از در دوست |
هیچ کس ز آمدن و رفتن خود آگه نیست که سری نیست که خاک ره این در گه نیست خوش بلندست ولی دست دعا کوته نیست دلق آلوده ی ما لایق بیت الله نیست کاین چنین اهلی دل سوخته هم ابله نیست |