“
۲-۲-۱۲-۲ اضطراب
علائم و نشانه های اضطراب در بیش از ۸۰ درصد بیماران مبتلا به HIV مثبت دیده میشود. واکنشهای اضطرابی به دلایل متنوعی ممکن است ایجادشده و توسعه یابند. این دلایل از نگرانیهای بیمار در مورد عفونت HIV، درمان و مراقبت از آن و مرگ خود به علت این بیماری تا دلایلی غیر مرتبط با HIV از جمله فشار روانیهای روزمره زندگی، مشکلات خانوادگی و مسائلی نظیر این را شامل میشود. در مواردی، فرد در گذشته سابقه یک اختلال اضطرابی را داشته و در جریان ابتلا به عفونت با HIV، اختلال اضطرابی مجدداً خود را نشان میدهد. اختلال اضطرابی انواع مختلفی دارد و اختلال هراس، اختلال اضطراب منتشر، اختلال وسواسی جبری، اختلال استرس پس از سانحه با شیوع قابل توجهی در بیماران مبتلا به عفونت با HIV دیده میشود (بایر و پاهریا، ۲۰۰۸؛ نقل از سلگی و همکاران، ۱۳۸۶). نوع دیگری از اضطراب که به عنوان اضطراب وجودی در بیماران مبتلا به بیماریهای خاص مطرح میشود اضطراب ناشی از مرگ خود توسط بیماری، نابودی زندگی و در نتیجه بیمعنا شدن زندگی است.
۲-۳ مبانی نظری نشانگان افت روحیه
۲-۳-۱ اضطرابهای وجودی
زمانی که حادثه تهدیدکنندهای سبک زندگی آرام فرد را مختل میکند، وی با هسته مرکزی وجودی خود مواجه میشود (استیونز[۶۹]، ١٩٩٢) و نگرانیهای وجودی که با آگاهی فرد از مرگ و خطر بالقوه تهدیدکننده به وجود می آید، میتواند منبع قابلتوجه آزردگی در افرادی باشد که با بیماریهای تهدیدکننده زندگی دست به گریبان هستند (هنوک[۷۰] و دنیلسون[۷۱]، ٢٠٠٩، لیانگ[۷۲] و اسپلن[۷۳]،٢٠١٠). بر اساس دیدگاه وجودی، رویارویی هر انسانی با مسلمات هستی[۷۴] و دلواپسیهای غایی که از ویژگیهای درونی قطعی و گریزناپذیر هستی انسان در جهان آفرینش به شمار میآیند، اضطرابآوراست. سازههای عمیقی که ریشه در هستی انسان دارند و حقایق زندگی را میسازند: مرگ و نیستی، مسئولیت و آزادی، معنا و پوچی و تنهایی. هر یک از ما سخت نیازمند جاودانگی، استواری، همزیستی و الگویی برای سرمشق قرار دادن هستیم و با این وجود، همگی باید با مرگ ناگزیر، بیپایگی، تنهایی و پوچی روبرو شویم (یالوم،۱۹۸۰/۱۳۹۰).
از آنجایی که اضطراب ویژگی هستی شناختی هر فردیست که در رابطه با تهدید نیستی در وجود ما ریشه دوانیده، لذا پذیرش آزادی و آگاهی از متناهی بودن، ناگزیر موجب اضطراب میشود. در واقع اضطراب چیزی نیست که داشته باشیم، بلکه چیزی است که هستیم (می،۱۹۷۷؛ نقل از پروچاسکا و نورکراس،۱۹۵۷/۱۳۸۹).
توجه نظر به نگرانیهای وجودی در این بیماران از این مفهوم ناشی میشود که بیماری تداعی گر مرگ و بیماری پیشرونده است و بنابرین جرقهای[۷۵] برای برانگیختن ترسهای وجودی محسوب میشود (استرانگ[۷۶]،١٩٩۷). در واقع بیماری مرگ نزدیک است»، در اینجا است که پرسشهای وجودی[۷۷] آغاز میشود (وستمن[۷۸]، برگنمار[۷۹]، اندرسون[۸۰] ، ٢٠٠۶). چرا من؟ ممکن است برای بهبودیاش شروع به دعا و نیایش بکند چرا که همچنان در مرحله انکار بیماری و موقعیتش به سر میبرد. از آنجایی که به دعا و درخواستش برای شفا یافتن پاسخی داده نمیشود، سؤالات دیگری پرسیده میشود: «آیا خدا داره منو به خاطر گناه های گذشته ام تنبیه و مجازات می کنه؟ آیا خدا اصلا نگران من هست؟ آیا خدا قدرت داره که تغییری توی وضعیت من به وجود بیاره؟» (کوئنیگ[۸۱]، ۲۰۰۴). در اینجا دیدگاهش در مورد خود و جهان به چالش کشیده میشود، چرا که شکافی بین اطلاعات نهفته در منبع فشار زا از یک طرف و انتظارات و باورهای مثبت افراد در مورد جهان از طرف دیگر به وجود میآید (لیپور،۲۰۰۱؛ نقل از کرنان[۸۲] و لیپور[۸۳]، ۲۰۰۹).
نکته اصلی اینجا است که این نگرانیها و اضطرابهای وجودی در کوتاه مدت کاملاً طبیعی و قابل انتظارند و پیامد بهنجار مقابله با رویدادهای بالقوه آسیبزا محسوب میشوند (کالهون[۸۴] و تدسچی[۸۵]، ۱۹۹۹؛ نقل از فوریندر[۸۶] و نوربرگ[۸۷]، ۲۰۱۰)؛ اما برخی بیماران در دام این پرسشها و نگرانیها گرفتار میشوند و در واقع بدون کمک اطرافیان و مخصوصاً درمانگران نمیتوانند معانی موثقی برای آن ها بیابند، چرا که نمیتوانند با تکیه بر باورهای معنوی و معانی اصیل خودشان با این پرسشها مواجه شوند (کوئنیگ، ۲۰۰۴)؛ بنابرین در حالی که اضطراب وجودی پاسخ صادقانه به نیستی است، اضطراب روان رنجور پاسخ بدلی و نا اصیل به هستی محسوب میشود. در واقع اضطراب وجودی پیامد هوشیاری است و تنها دفاع علیه آن دروغگویی هوشیار است که اساس آسیب روانی بوده و به اضطراب روان رنجور می انجامد (پروچاسکا و نورکراس، ۱۹۵۷/۱۳۸۹).
۲-۳-۲ آزردگیهای وجودی و مظاهر آن
آزردگی وجودی محصول تجربه رویدادهای زندگی حاوی معانی اندک و یا فقدان معنا است (لی[۸۸]، کوهن[۸۹]، ادگار[۹۰]، لایزنر[۹۱] و گاگنو[۹۲]،۲۰۰۶). یافته ها نشان داده اند رنج و آزردگی وجودی در مواجهه با بیماریهای تهدیدکننده زندگی، یکی از وضعیتهای ناتوانکننده و طاقت فرساست (اسکریبر[۹۳]، بروس[۹۴] و بوستون[۹۵]، ٢٠١١) و نتایج پژوهشهای قبلی نشان می دهند که وقوع آن در بین جمعیت بیماران مبتلا به سرطان پیشرفته (مولن[۹۶] و همکاران، ٢٠٠۹)، بیماران مبتلا به سرطان در حال درمان سرپایی (لی و همکاران، ٢٠١١) و افراد مبتلا به بیماریهای مزمن و سخت درمان (وهلینگ و همکاران، ٢٠١٢)، در طی تمام مراحل بیماری احتمال بالایی دارد و یکی از جنبههای قابل تأمل مراقبتهای روانشناختی محسوب میشود.
وهلینگ و همکاران (۲۰۱۲) در بررسی رابطه میزان پیشرفت تومور و مشکلات جسمی در تبیین آزردگی وجودی در بیماران مبتلا به سرطان در مطالعهای طولی در بین ۲۷۰ بیمار مبتلا به سرطان به این نتیجه رسیدند که خطر آزردگی وجودی در این دسته از بیماران به دلیل مواجهه با استرسورهای وجودی مختلف در سراسر مراحل بیماری وجود دارد.
مطالعهای در ژاپن نشان داد، تعداد قابل توجهی از بیماران بدخیم مبتلا به سرطان، رنج و آزردگی وجودی آشکار داشتند و آزردگیهای وجودی عمومی مثل آزادی، بیمعنایی، ناامیدی، سربار دیگران بودن، فقدان نقشهای کارکردی اجتماعی، بسیار رایج بود (موریتا[۹۷]، تی سونودا[۹۸] و اینوی[۹۹]، ٢٠٠٠).
در ارتباط با سایر مظاهر آزردگی وجودی کرنان و لیپور (۲۰۰۹) بیان داشتند که مخمصه وجودی دورهای ست که مشخصه آن آزردگی هیجانی قابلتوجه، نگرانی در مورد سلامت شخصی و امنیت، حسرت نسبت به گذشته و اشتغال فکری در مورد مسائل زندگی و مرگ است.
وهلینگ و همکاران (۲۰۱۰) معتقدند احساس گناه وجودی شامل حسرت خوردن در رابطه با به اتمام نرساندن و تکمیل نکردن بالقوه های فردی و از دست دادن امکانات و موقعیتها برای خلق معنای شخصی در زندگی ست و معتقدند در صورتی که احساس گناه وجودی باقی بماند و با توجه به تغییرات ناشی از بحران بیماری، معنا خلق نشود؛ ممکن است آزردگی را به همراه داشته باشد.
“