«لباس بیش از هر چیز نشان دهنده هویت انسانی، اجتماعی و قومی پوشنده آن است» (موسوی بجنوردی، ۱۳۶۷: ۴) هر ملتی دارای هویتی است که با زبان و فرهنگ و آداب اجتماعی و اخلاقی و نظام اندیشه و عقیده شناخته میشود. لباس مانند زبان هویت قومی، اجتماعی و جغرافیایی و وابستگیهای صنفی، سیاسی، مذهبی و شأن و منزلت اجتماعی و اقتصادی مردم را مشخص میکند. همچنان که میتوان با تغییر زبان یک قوم هویت قومی یا فرهنگی مردم آن قوم را تغییر داد و از میان برد از راه تغییر لباس اقوام نیز میتوان از آنها هویتزدایی کرد و شاخصههای قومی- فرهنگی آنها را از میان زدود.
«حداد عادل» لباس را به پرچمی تشبیه کرده است که نشانگر هویت فردی و فرهنگی افراد اجتماع است. از این منظر «لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست؛ پرچمی است که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام میکند که از کدام فرهنگ تبعیت میکند. همچنانکه هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز میکند، هر انسان نیز، مادام که به یک سلسله ارزشها و بینشها معتقد و دل بسته باشد لباس متناسب با آن ارزشها را از تن به در نخواهد کرد.»(حداد عادل، ۱۳۵۹: ۴۰)
«الگوی رفتاری و نظام عقیدتی و فرهنگی مردم مبنای نوع پوشاک و تنوع آن است و از ورای لباس و تنپوشها میتوان به نوع نگرش و تفکر افراد و وضع پایگاه اجتماعی و گروهی مردم پی برد. پوشش و لباس همانند رنگ به عنوان یک نماد فرهنگی و هویت ملی یک جامعه است».(بلوکباشی، ۱۳۸۲: ۲۰- ۱۷)
علاوه بر این لباس نشانگر منزلت اجتماعی و شخصیت فردی و اجتماعی افراد است. گرچه تن آدمی به جان آدمی شرافت میگیرد و لباس زیبا نشانه آدمیت نیست، اما لباس اولین چیزی است که در ظاهر فرد رخ می کند و داشتن ظاهر زیبا و آراسته در برخوردهای اجتماعی بسیار مهم و اساسی است.
دین اسلام هر چند از سویی تجمل و اسراف در پوشش را مذموم میداند اما از سوی دیگر عدم رعایت آراستگی و نظافت در ظاهر و لباس را نیز تقبیح میکند. چنانکه حضرت رسول اکرم (ص) میفرمایند: «من کرامه المومن علی الله تعالی نقاء ثوبه و رضاه بالیسیر» از ارزشهای مؤمن نزد خداوند این است که لباسش پاکیزه باشد و به کم راضی شود. (نهجالفصاحه، ۲۸۵۶) و در جای دیگر میفرمایند: «حسنوا لباسکم و اصلحوا رحالکم حتی تکونوا کانکم شامه فی الناس» لباس خود را پاکیزه نگه دارید و پارچههای خود را مرتب کنید تا جایی که مثل خالی در میان مردم باشید.(یعنی در پاکیزگی و نظم الگو باشید). (نهجالفصاحه، ۲۸۶۱)
از سوی دیگر لباس ابزاری برای تمایزهای جنسیتی در اجتماع است. جنسیت افراد در جامعه اسلامی و در فعالیتهای اجتماعی آنها باید محفوظ و مصون بماند. پوشاک به مثابه ابزار تمایز در مطالعات اجتماعی و فرهنگی، همواره مورد توجه بوده است. (موسوی بجنوردی، ۱۳۶۷: ۴۶) در آموزههای دینی نیز به این موضوع توجهی خاص مبذول شده است. آیه ۵۹ سوره احزاب (۲۳)[۲۵] نمونهای از تمایز اجتماعی توسط پوشاک است که یادآور شده نوع خاص پوشش زنان موجب شناسایی آسان آنان و مصون ماندن از آزار است.
از سوی دیگر هر یک از زن و مرد نیز از پوشیدن لباسی که خاص دیگری است، شدیداً نهی شدهاند. رسول خدا (ص) در این باره میفرمایند: «لعن الله الرجل یلبس لبسه المرأه و المرأه یلبس لبسه الرجل» خداوند مردی را که مانند زنان لباس پوشیده و زنی که مثل مردان لباس میپوشد را لعنت کند. (نهجالفصاحه، ۲۸۶۳) نیز در احوالات امیرالمؤمنین (ع) آمده است «و قد رأی رجلا به تأنیث فی مسجد رسول الله (ص)» ایشان در مسجد فردی را که ملبس به لباس زنانه بود مشاهده کردند و به او فرمودند: «اخرج من مسجد رسول الله (ص) یا من لعنه رسول الله (ص)» از مسجدِ رسول حق بیرون شو ای آن که رسول حق او را لعن کرده است و سپس فرمودند: سمعت رسول الله(ص)یقول: لعن الله المتشبهین من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال: از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمودند: خدا لعنت کند مردانی را که خود را شبیه زنان میکنند و زنانی را که خود را شبیه مردان ساختهاند.(ری شهری، ۱۴۰۳، ۹۲۲۰)
۵-۲-۲- پوشش در فرهنگ اسلامی
چنانکه پیش از این ذکر کردیم سطوح مختلف فرهنگ یک نظام، بر ارزشهای حاکم بر جامعه تکیه دارد و به عبارتی ارزشهای حاکم بر فرهنگ یک جامعه است که در سطوح فرهنگی یک جامعه جاری است. فرهنگ جامعه ما فرهنگ اسلامی است که ریشه در آیات قرآنی و احکام الهی دارد و از سوی ائمه اطهار (ع) و اندیشمندان اسلامی تعبیر و تفسیر میگردد. این گونه فرهنگ مبتنی بر جهانبینی اسلامی پایدار بوده و اصول آن لایتغیر است.
پوشش هر جامعه نمادی از فرهنگ آن جامعه است. لباس مانند خط یا زبان نشانه و نمادی برای فرهنگ به شمار میرود. «همانطور که گفتار و نوشتار شیوههایی هستند که به کمک آنها میتوان معانی فرهنگی را بیان کرد و هر جامعهای خط و زبان خاص خود را داراست، شکل، فرم و رنگ پوشاک نیز دارای معانی خاصی است که بستگی تام به فرهنگ جامعه تولید کننده و مصرف کننده آن دارد» (قائدی شرفی، بیتا: ۱۲). «با پیشرفت نوع زندگی بشر، ضروریتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر ضرورتهایی از این دست در شکل لباس نقش تعیین کننده برای خود فراهم آوردند. این ضرورتها در هر جامعهای وجود دارند و به تناسب شرایط اجتماعی رخ می کند. یکی از این ضرورتها ضرورتهای ارزشی است. در هر جامعه نوع ارزش حاکم است که رفتار افراد جامعه مطابق با آنها شکل میگیرد و در نتیجه پوشاک نیز از تأثیرات آن به دور نمیماند.»(صالحی، ۱۳۷۵: ۴۰)
پوشش در جامعه اسلامی نیز نماد فرهنگی جامعه اسلامی و متأثر از ارزشهای اسلامی است. الگوی پوشش در جوامع اسلامی و مخصوصاً ایران بیش از پیش متأثر از ارزشهای دینی مردم است. نقش دین، باورها و اعتقادات در شکلگیری انواع پوشاک طی تاریخ بسیار زنده و فعال بوده است. آموزههای اسلام در زمینه پوشاک اصولی را ارائه میکنند که با تکثر فرهنگی این پدیده و پویایی و تحول مداوم آن قابل جمعاند.
مناسبترین لغت برای بیان مفهوم صحیح پوشش اسلامی که نشاندهنده ارزشهای حاکم بر لباس است لغت «ستر» است که امروزه از واژه حجاب به جای آن استفاده میشود. واژه حجاب پوشش اسلامی است و خاص زن یا مرد نیست، هرچند این واژه بیش ترین کاربرد را درباره زنان دارد. حجاب در واقع نوعی پوشش است که با عنصر فرهنگی و مذهبی در هم آمیخته است. بنابراین کیفیت و نوع پوشش در واژه حجاب مستتر است.
«حجاب» واژهای است که معانی بسیار دارد. حجاب از نظر لغوی مصدر «حجب، یحجب» میباشد و در لغت به معنی «پوشانیدن»، «در پرده کردن» و «نگه داشتن» آمده است. در فرهنگ معین نیز معانی «پرده»، «پوشش» و «حایل» ذکر شده است. (محمد معین، فرهنگ فارسی ج۱).
«حجاب» واژهای عربی است که به معنای پوشش، آنچه بدان خود را میپوشانند، حایل، منع کردن، پرده، ستر و نقابی که زنان چهره خود را بدان پوشانند آمده است. حجاب در لغت همان منع کردن است و بر پوشش نیز اطلاق میگردد.(محمدی آشنانی، ۱۳۷۳: ۱۰) در زبان فارسی نیز برای کلمه «حجاب» معانی متفاوتی نقل شده است که از آن جمله میتوان به: پرده، ستر، نقابی که زنان چهره خود را بپوشانند، روی بند، چادر، برقع، چادری که زنان سر تا پای خود را بدان بپوشانند اشاره نمود. (رضایی، ۱۳۸۳: ۱۱)
جستجو در کتب لغت و تأمل در تعاریف حجاب حاکی از آن است که در معنای لغوی حجاب دو مفهوم قابل تمایز از هم وجود دارد؛ مفهوم اول جداکردن دو چیز، مرز گذاشتن میان آنها و فاصله انداختن بین دو امر میباشد که این معنا از واژههای حائل، مانع و حاجز مستفاد است. مفهوم دوم پنهان کردن، پوشاندن و از مقابل دید افراد خارج کردن است که این معنا از کلمه «ستر» و مانند آن قابل استفاده میباشد. (غروی نائینی و عامری، ۱۳۸۶:)
امروزه اصطلاح «حجاب» درباره پوشش زنان استعمال میشود. استعمال کلمه «حجاب» در مورد پوشش زن اصطلاح نسبتاً جدیدی است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه «ستر» به معنی پوشش است به کار رفته است. فقها در کتاب الصلوه و همچنین در کتاب النکاح که درباره «حجاب» سخن گفتهاند کلمه «ستر» را به کار بردهاند. در آیات مربوط به «حجاب» لغت حجاب به کار نرفته است، بلکه حدود پوشش زن و تماسهای او با نامحرمان بیان شده است. آیهای که در آن کلمه حجاب به کار رفته است آیه شریفه ۵۳ از سوره مبارکه احزاب[۲۶] است که درباره زنان پیامبر میباشد و به «آیه حجاب» معروف است.
با مطالعه آثار تمدنهای مختلف چنین به نظر میرسد که «حجاب زنان از عادات قدیمه تمدنهای بشری بوده است. آدمی نخست با برگ درختان، سپس با پوست حیوانات و بعدها با دستبافتههای خود، خویش را پوشاند.»(دورانت، ۱۳۶۵-۱۳۶۸: ۱۵۵) به گواهی متون تاریخی، در میان اکثریت قریب به اتفاق ملتها و کشورهای جهان، حجاب زنان معمول بوده است. «مورخان به ندرت از اقوامی بدوی که زنانشان دارای حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر میشدند نام میبرند. تعداد این اقوام آنقدر اندک است که اصلاً قابل ذکر نیستند.» (ضرغامی، ۱۳۸۷:)
در مورد حجاب زنان در ایران باستان مطالب زیادی وجود دارد. «پژوهشها نشان میدهد که زنان ایرانی در دوره مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان حجاب داشتهاند.» (آقاحسین شیرازی، ۱۳۸۱: ۴۵-۷۸) حجاب در ایران باستان بسیار سختتر و شدیدتر از اسلام بوده است، اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته و به وسیله اسلام در میان عرب پیدا شده است. ویل دورانت راجع به اخلاق و پوشش ایرانیان مینویسد: «ایرانیان زیباترین ملتهای خاور نزدیک در روزگارهای باستانی بودهاند. مردمی میانهبالا و نیرومند و با صلابت و دارای لطافت طبع بودهاند. در اندام و هیئت ایشان آثار نجابت مشهود بوده است. غالب ایشان لباسهایی مانند لباسهای مردم ماد بر تن میکردند و بعدها خود را به زیورآلات مادی نیز میآراستند. به جز دو دست، بازگذاشتن هر یک از قسمتهای بدن را خلاف ادب میشمردند و به همین جهت، سر تا پای ایشان با سربند و کلاه تا پاپوش پوشیده بود. (دورانت، ۱۳۶۵: ۵۲۴) به هر حال آنچه مسلم است این است که قبل از اسلام، حجاب در جهان وجود داشته و اسلام مبتکر آن نیست.
علاوه بر آن با بررسی متون کتب دینی ادیان میتوان نشانههای متعددی از تأکید بر رعایت پوشش و پوشیدگی یافت. در اسلام نیز علاوه بر حجاب ظاهری به جنبههای درونی و اخلاقی آن نیز توجه شده است. حجاب در اسلام بر دو نوع است: «حجاب ظاهری» و «حجاب باطنی». «حجاب ظاهری» همان معنای مصطلح و معمول حجاب است که درباره پوشش بانوان به کار میرود و «حجاب باطنی» همان گوهر «حیا» است. اسلام برای جلوگیری از زمینهسازی ارتکاب گناه و ترویج فساد و فحشا و بی بند و باریهای اخلاقی در روابط زن و مرد توصیههایی کرده است که عفت و پاکدامنی زنان و سلامت جامعه را تضمین میکند.
از منظر اسلام حجاب ظاهری در کنار حجاب باطنی موجب سلامت اجتماع بوده و لازمه «حجاب ظاهری» داشتن «حجاب باطنی» است. حیا رابطه تنگاتنگی با پوشش دارد. «در بسیاری از احادیث این دو با هم آمدهاند و برای بیان حیا از تعبیر «پرده»، «تنپوش»، و «لباس» استفاده شده و در موارد متعددی «حیا» نقطه مقابل بیپوششی دانسته شده است» (نظیفی و دیگران، ۱۳۸۹: ۱۰۵). این بدان معناست که لازمه با حیا بودن داشتن پوشش است. به عبارت دیگر نمیتوان شخص بیپوشش را با حیا دانست و نمیتوان پذیرفت که شخص با حیا بیپوشش باشد.
از منظر اسلامی حجاب دارای ابعاد گوناگونی است که شامل: حجاب ذهنی، حجاب در نگاه، حجاب در گفتار، حجاب حسی و رفتاری، حجاب در زینت و حجاب در پوشش میشود.
فصل سوم: دولت و فرهنگ
مقدمه
در فصل گذشته بیان کردیم که اگر لایههای فرهنگ را به مانند دوایر متحدالمرکزی در نظر بگیریم، ارزشها مرکزیترین این دوایر هستند و نمادها و الگوها بیرونیترین آن. علاوه بر این گفتیم در عین اینکه عوامل متعددی بر الگوی پوشش افراد در جامعه تأثیر میگذارند مهمترین و اساسیترین این عوامل عامل فرهنگ است. در واقع رابطه پوشش با سایر عوامل تحت تأثیر رابطه پوشش و فرهنگ است. رابطه پوشش و فرهنگ یک رابطه دوسویه است. از سویی پوشش متاثر از فرهنگ و ارزشهای فرهنگی هر جامعه است و از سوی دیگر خود نماد و نشان دهنده فرهنگ افراد جامعه است.
جامعه اسلامی جامعهای شکل گرفته بر پایه ارزشهای اسلامی است که ارزشهای دینی در سطوح زندگی افراد اجتماع تأثیر گذاشته و متبلور میشود. پوشش در چنین جامعهای بیشترین تأثیر را از ارزشهای دینی و اسلامی میگیرد و نشانگر فرهنگ دینی حاکم بر جامعه است. پوشش اسلامی، حجاب نامیده میشود که در واقع نوعی پوشش است که با عنصر فرهنگی و مذهبی در هم آمیخته است.
سؤال کلی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا امور انسانی و اجتماعی را میتوان مهندسی کرد؟ این پرسش چنانچه در حوزه فرهنگ مطرح شود، عمیقتر و جدیتر خواهند بود، زیرا فرهنگ اصلیترین جلوهگاه ظهور حیات اجتماعی انسان است. برای پاسخ این سؤال، یعنی امکانپذیری سیاستگذاری برای فرهنگ یک جامعه، به بررسی دیدگاههای موجود در این رابطه میپردازیم.
سؤال خاص این فصل نیز این است که آیا پوشش مسئلهای شخصی، اختیاری و اخلاقی است یا مسئلهای مربوط به حوزه عمومی جامعه و همراه با الزامهای حکومتی؟ آیا توجیهی از سوی حکومت برای الزام مردم به حفظ پوشش متصور است یا آنکه چنین الزام حکومتی اساساً مردود است و هیچ عنوان و دلیلی که حکومت با تکیه بر آن بتواند مردم را به رعایت حجاب الزام کند وجود ندارد؟ این پرسش در بردارنده پرسشی اساسیتر است و آن این است که آیا دولت می تواند در فرهنگ دخالت کند؟
این فصل نیز در بردارنده دو بخش است. در بخش اول به امکان سیاستپذیری فرهنگ خواهیم پرداخت و در بخش دوم عمومی یا خصوصی بودن پوشش و الزام یا عدم الزام حکومتی پوشش را مورد مطالعه قرار خواهیم داد.
۱-۳- دولت و فرهنگ(سیاستگذاری در حوزه فرهنگ)
۱-۱-۳- سیاستگذاری عمومی و توسعه فرهنگی
تعاریف متعددی از سیاستگذاری عمومی ارائه شده است، «پیر مولر»[۲۷] آن را دولت در عمل تعریف میکند.(مولر، ۱۳۷۸: ۱۳) براساس تعریف «فیلیپ برو»[۲۸]، استاد علوم سیاسی دانشگاه سوربن، «سیاستگذاری عمومی تجلی اراده حکومت در عمل (یا خودداری از عمل) میباشد و آن را میتوان به عنوان مجموعههای ساختاری و مرتبط متشکل از مقاصد، تصمیمات و اعمال که قابل نسبت به اقتدار عمومی در سطوح محلی و ملی و بین المللی هستند در نظر گرفت»(وحید، ۱۳۸۳: ۱۶)
نویسندگانی چون «جنکینز»[۲۹] (۱۹۷۱)، «اندرسون»[۳۰] (۱۹۸۴) و «دای»[۳۱] (۱۹۹۲) تعدادی از این تعریفها در مورد سیاستگذاری را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند. از میان تعاریف متعدد سیاستگذاری عمومی برخی بسیار ساده و برخی بسیار پیچیدهاند. با وجود تنوع و تفاوتهای موجود در این تعاریف، در همه آنها یک عنصر مشترک دیده میشود و آن عنصر مشترک این است که سیاست عمومی توسط حکومت یا دولتمردان تهیه و تدوین میگردد. به عبارت دیگر «سیاست عمومی از تصمیمات گرفته شده از سوی دولتها ناشی میشوند که از دو بعد ایجابی و سلبی برخوردارند». (مایکل هال و جنکینز، ۱۳۷۸: ۱۷)
توماس دای در تعریفی کوتاه سیاستگذاری عمومی را «هر آنچه حکومت انتخاب میکند که انجام دهد یا انجام ندهد» تعریف میکند. این تعریف گرچه اشاره به نقش دولت در سیاستگذاری و انتخاب و یا عدم انتخاب کاری از سوی دولت دارد اما بسیار ساده است و برای بیان سیاستگذاری مناسب نیست. جنکینز در تعریفی دقیق درباره سیاستگذاری میگوید: «مجموعه تصمیمات متعادل بازیگر یا گروهی از بازیگران سیاسی درباره اهداف و ابزارهای دستیابی به آنها در شرایط مشخص، به شرط آنکه این تصمیمات قانوناً در چارچوب اختیارات بازیگران اتخاذ شده باشند.» (هاولت و رامش، ۱۳۸۰: ۷ و ۸)
بنابراین «مجموعه اقدامات هدفمند که به وسیله یک بازیگر یا مجموعهای از بازیگران در مواجهه با یک مشکل یا موضوع خاص دنبال میشود، سیاستگذاری نامیده میشود.» (اشتریان، ۱۳۸۶: ۲۷)
نکتهای که قابل توجه این است که توسعه عمومی توسعهای همه جانبه است و توسعه فرهنگ جزء جداییناپذیر و یکی از ابعاد توسعه عمومی است. به عبارت دیگر «برنامهریزی فرهنگی در کنار آموزش نقشی فعال در جریان توسعه عمومی و تحقق آن به عهده دارد. از این منظر برنامهریزی سیاست فرهنگی با برنامهریزی توسعه عمومی تفاوتی ندارد و همان برنامهریزی عمران و توسعه، خاص سیاست فرهنگی نیز هست.»(ستاری، ۱۳۵۴: ۱۷ و ۱۸)
سال ۱۹۷۰ نقطه آغاز توجه یونسکو به توسعه فرهنگی به مثابه یکی از ابعاد توسعه عمومی و جزء تفکیکناپذیر توسعه اقتصادی و اجتماعی است. از دیدگاه علم سیاستگذاری، سیاست فرهنگی مقولهای است دارای اهمیت راهبردی که بر کلیه زمینههای توسعه پایدار تأثیر میگذارد و در واقع بخش اساسی و جداییناپذیر هر نوع سیاستگذاری برای توسعه پایدار است. در گزارش کنفرانس مکزیکوسیتی در اینباره آمده است: «به نظر غیر ممکن میآید که بتوان سیاستگذاری فرهنگی را از سیاستگذاری برای توسعه عمومی جامعه جدا کرد…» (یونسکو، ۱۹۸۲: ۲۷ به نقل از اجلالی، ۱۳۷۹: ۵۶)
دستیابی به توسعه همهجانبه زمانی ممکن است که مدیران ارشد یک جامعه به توسعه در همه ابعاد اعم از فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی توجه نمایند. از میان عناصر و عوامل مختلف نیل به توسعه، بخش فرهنگ و توسعه فرهنگی اهمیت ویژهای مییابد. امروزه دولتها و سازمانها به فرهنگ به عنوان بستری برای دستیابی به اهداف خود توجه ویژهای مبذول میکنند.
«وحید» درباره جایگاه سیاستگذاری فرهنگی در مجموعه سیاستگذاری عمومی میگوید: «فرهنگ سیاستگذاری، فرهنگ پذیرش امکان تغییر تدریجی و هدفمند است، و از آن جا که تئوری تغییر در اساس فرهنگی است در مجموعه سیاستگذاریهای اقتدار عمومی سیاست فرهنگی بالاترین اهمیت را دارد. قاعدتاً از این روست که در نگاه یونسکو (کنفرانس استکهلم، ۱۹۹۸) فرهنگ و سیاستگذاریهای فرهنگی نه در حاشیه که در کانون فرایند توسعه پایدار کشورها تعریف میگردند.» (وحید، ۱۳۸۳: ۱۴)
توسعه و توسعه فرهنگی مفاهیم مهمی هستند که در دورههای اخیر از جایگاه ویژهای در برنامههای ملی برخوردار بودهاند. یکی از پایههای اساسی در رشد و توسعه، توسعه و تکامل فرهنگی است و بدون توسعه فرهنگی توسعه ایجاد نخواهد شد. از اواخر دهه ۷۰ میلادی این تفکر شکل گرفت که انتقال تکنولوژی به تنهایی نمیتواند مشکلات کشورهای در حال توسعه را حل کند و برای این منظور نیاز است که انتقال تکنولوژی با گروهی از اقدامات فرهنگی همراه شود. از این زمان بود که مفهوم توسعه فرهنگی به صورت جدی مطرح شد. «در زمان انتقال تکنولوژی مشخص شد که ابزارهای وارداتی به محض ورود به کشورهای در حال توسعه به دلیل نداشتن هماهنگی با زمینه فرهنگ میزان کارایی خود را تا حد زیادی از دست میدهند و پس از گذشت دورهای کوتاه به هیچ روی نمیتوانست سرمایههای هزینه شده برای دستیابی به آنها را توجیه کند.» (فکوهی، ۱۳۷۹: ۹۰)
فرهنگ توسعه معنایی اقتصادی داشته و درباره رشد و توسعه اقتصادی بکار میرود اما توسعه فرهنگی پیشرفت و تکامل در بخش فرهنگ و ناظر به ارتقاء و اعتلای فرهنگی جامعه است. «مفهوم فرهنگ توسعه ناظر به شکل اقتصادی- اجتماعی توسعه جوامع است. توسعه یافتگی یعنی فراهم آوردن شرایط و امکاناتی برای آحاد جامعه تا به شاخصهای رشد و توسعه جامه عمل بپوشانند. توسعه فرهنگی نیز به معنای ارتقاء و اعتلای زندگی فرهنگی جامعه و دستیابی به ارزشهای متعالی فرهنگی است. توسعه فرهنگی را افزایش قدرت و کارآمدی یک فرهنگ در پاسخگویی به نیازهای فرهنگی، معنوی و مادی انسانها دانستهاند.» (صالحی امیری، ۱۳۸۶: ۷۳-۷۵)
تکیه صرف بر اقتصاد در روند رشد و توسعه به تنهایی کافی نیست و به بیان دیگر نقض غرض توسعه است. «تجربه نشان داده است که اگر توسعه بر مفهوم مکانیکی اقتصاد استوار باشد غالباً موجب تشدید اختلافها و تشنجهای اجتماعی میگردد و کار ساختمان هویت ملی را دشوار میسازد… اگر کشوری با جریانهایی که در جهان رخ میدهد به صورت انفعالی برخورد کند و به فرهنگی پویا تکیه نزند هم از توسعه اقتصادی راستین محروم میماند و هم باید به قبول آثار ناخوشایند آن در فرهنگ ملی خود تن در دهد.»(پهلوان، ۱۳۸۱: ۲۱)
ابزارهای توسعه فرهنگی متعددند. مدیران فرهنگی برای دستیابی به توسعه فرهنگی باید از ابزارهایی چون «سیاستگذاری فرهنگی، برنامهریزی فرهنگی، آموزش فرهنگی، اطلاعرسانی فرهنگی، پژوهش فرهنگی، اقتصاد فرهنگی و حقوق و مقررات تثبیت اوضاع فرهنگی» (صالحی امیری، ۱۳۸۶: ۷۹) استفاده کنند.
۲-۱-۳- سیاستگذاری فرهنگی
سیاستگذاری فرهنگی در پی برآورده کردن اهداف توسعه فرهنگی است. «سالهاست که سیاستگذاران به این امر اذعان دارند که تحولات در شاخصهای کلان اجتماعی نظیر شاخصهای جمعیتی، شاخصهای مشارکت اجتماعی- سیاسی، شاخصهای رفاه اجتماعی و مقولات دیگری چون آموزش، بهداشت و آسیبهای اجتماعی همگی از سیاستگذاری فرهنگی تأثیر میپذیرند.» (همایون و جعفری، ۱۳۸۷: ۱۴)
با وجود قدمت فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی در جهان، سیاستگذاری فرهنگی به معنای استفاده از مفاهیم و روشهای جدید برنامهریزی در عرصه فرهنگ امر جدیدی است. ریشههای این رویکرد جدید به فرهنگ که مانند دیگر نیازهای مادی و غیرمادی از نیازمندیهای اساسی انسان است، باز میگردد. از این منظر میتوان گفت «برنامهریزی فرهنگی به معنای برآوردن علمی نیازهای فرهنگی جامعه و امکانات موجود و تعیین اقدامات مورد نیاز برای رفع نیازهای فرهنگی در یک دوره زمانی مشخص است.» (اجلالی، ۱۳۷۹: ۵۹ )
در برخی از متون، فعالیتهای مختلف فرهنگی ذیل عنوان برنامهریزی فرهنگی آمده است. عدهای فعالیتهای فرهنگی مربوط به حوزه برنامهریزی به سه دسته برنامهریزی اقتصادی یا تخصیص منابع برای فعالیتهای فرهنگی، برنامهریزیهای که جزئی از طراحی شهری است و برنامهریزی برای جلب مشارکت مردم از بعد اجرایی که جزئی از برنامههای شهری است قابل تقسیم است. در این تقسیمبندی مفهوم سیاستگذاری فرهنگی نیز در مفهوم برنامهریزی فرهنگی آمده است و طراحی استراتژی فرهنگی نیز برنامهریزی خوانده شده است. «فعالیت دیگری که باز هم برنامهریزی فرهنگی خوانده میشود، طراحی استراتژی فرهنگی است. برخی این فعالیت را از نوع برنامهریزی استراتژیک به شمار میآورند…این دیدگاه نیز دربرگیرنده فعالیتهای مختلفی از طرحریزی کالبدی گرفته تا سیاستگذاری کلان عمومی است. با وجود این میتوان این نگرش را با سیاستگذاری فرهنگی کلان یکسان شمرد.» (صالحی امیری، حیدریزاده، : ۱۸)
علاوه بر آن «اجلالی» در کتاب «سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی در ایران امروز» در مدلی دو سویه سیاستگذاری فرهنگی را در تطابق با برنامهریزی نشان میدهد.
آرمانهای جامعه
برنامهریزی درازمدت
برنامهریزی میانمدت
برنامهریزی کوتاهمدت
واقعیات اجتماعی
ایدئولوژی
راهبرد(استراتژی)
برنامه
طرحهای اجرایی
اجرا
نمودار ۱
دانلود مطالب پایان نامه ها در رابطه با سیاستگذاری و مدیریت پوشش در جمهوری اسلامی ایران از ...