امروزه این پدیده، پوشش بانوان را نیز در برگرفته است و گروهی از کم حجابان سعی دارند با بیتوجهی به حجاب، به ارزشهای موجود در نزد مذهب گرایان حاکم بیاعتنایی کنند. مردان نیز گاه به همین انگیزه سعی در کم حجابی همسران خود دارند، تا بدین وسیله به نوعی، رنجش خود را از طرز تفکری خاص، التیام بخشند.
حقیقت آن است که به هیچ شیوه نمیتوان از تاثیرپذیری این پدیده جلوگیری کرد، جز آن که به شیوه هایی میتوان از فراگیر شدن آن کاست.
نخستین گام ثمربخش این است که به افراد تفهیم شود که آدمی نباید در ستیز با نوعی طرز تفکر، همه خوبیهای آن را نادیده انگارد. لجاجت و مخالفت نباید سبب شود که فرد سود وزیان خود را در نظر نیاورد و پیوسته به راهی گام بردارد که برای وی و جامعهاش آسیب آفرین است.
دوم: گروهی که حاکمیتسیاسی را بر عهده دارد و نیز هواداران ایشان، پیوسته باید جوانب رفتارهای خود را در نظر گیرند تا مبادا کرداری از ایشان مشاهده شود که افراد را از پذیرش عقاید صحیح نیز دور سازد و ناخواسته به پیمودن راه باطل سوق دهد.
سوم: همواره نباید میان تمامی «سیاستهای جاری» و «دین» پیوندی قطعی برقرار دانست، به طوری که افراد بپندارند که مخالفتبا هر شیوه جاری سیاسی در حقیقت نوعی مخالفتبا دین است و آنگاه که با پدیدهای سیاسی مخالف شوند گمان کنند که برای نپذیرفتن آن پدیده، چارهای جز مخالفتبا فرامین دین ندارند و همین امر سبب شود که رفته رفته اعتقاد ایشان به اصول مذهبی سست گردد و راهی برای بازگشتخود نیابند.
۴٫آسیب دیگر کنترل اجتماعی بیرونی و رسمی در مقوله حجاب، غفلت از کار فرهنگی و نگاه فرهنگی به مسأله و درونیسازی حجاب به مثابه ارزش انسانی و دینی و باور قلبی است. چنان که گفته شده: «اساساً پوشش مسألهای است که جنسش فرهنگی است و کار زیربنایی و اساسی در این حوزه، کار فرهنـگی است.[۱۵۵] »
همچنین بیان گردیده است: «در برخورد با مقولههای جوان، حجاب، عفاف و مسایل تربیتی و نظیر آن که از جنس مسایلی فرهنگی هستند، نگاه غیر فرهنگی و حتی برخوردهای فیزیکی ناکارآمد است و باید نگاه فرهنگی، تربیتی، اخلاقی، خصوصاًً دینی به مسایل مانند رابطه دختر و پسر، حجاب و… حکمفرما شود که این خود باید با اعتدال و لطافت انجام شود[۱۵۶]» یکی از نمایندگان مجلس نیز با اشاره به مصوبه توسعه فرهنگ حجاب و عفاف در شورای عالی انقلاب فرهنگی تأکید میکند: «به طور کلی در این مصوبه توجه دادن به رعایت و باور پوشش نه به عنوان یک اجبار اجتماعی، بلکه به عنوان یک ارزش انسانی، دینی و معنوی و یک باور قلبی جهت مصونیت از زشتیها و آسیبهای اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است»[۱۵۷]
در همین ارتباط ضمن تأکید کردن بر پرهیز از یکجانبهنگری و نگرش یک سویه به مسأله حجاب و عفاف زنان بایستی اظهار داشت: «وضعیت عفاف و حجاب از ابتدای انقلاب تاکنون دستخوش تغییرات و فراز و نشیبهایی شده که عوامل مختلفی از جمله سلیقهمداری، افراط و تفریط در امر حجاب، نبود هماهنگی و وحدت رویه میان دستگاههای مختلف، نبود برنامههای درازمدت و اصولی، ارائه الگوهای متضاد و ضعف معرفت جوانان و خانواده ها از حجاب و فلسفه آن، دخالت داشته است»[۱۵۸] غفلت از بسترسازی فرهنگی و عدم توجه به مقتضیات زمان و مکان نیز از دیگر آسیبهای کنترل اجتماعی رسمی محض است.
«در مسأله حجاب ۵۰ درصد تقصیر متوجه سازمانهایی نظیر سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد و آموزش عالی و… است که بستر مناسب فرهنگی را فراهم نکردهاند… هنجاری که مستمراً شکسته میشود از حیثیت یک مسأله میافتد…. لذا باید حجاب را بازتعریف نموده و قوانین را بازخوانی کنیم و اساساً هنجارهای مربوط به عرصه عمومی باید با توجه به مصلحت زمان و مکان و سیره نبوی از نو تعریف شود»[۱۵۹]
صادق طباطبایی طی مقالهای تحت عنوان «شل حجابی»با مقایسه جامعه ایران با برخی کشورهای دیگر، روشهای سلبی و قهری در مقابل مسأله حجاب را زیر سؤال میبرد که خلاصهای از نکات عمده آن به شرح ذیل است:
«… باید پرسید در کشورهایی مانند لبنان، سوریه و الجزایر که از ناحیه حکومت اعمال فشاری برای حفظ شعارهای دینی و سنن مذهبی وجود ندارد، یا در ترکیه با وجود حکومت لائیک، یا در اروپای امروز علیرغم محدودیتهای شغلی، آموزشی و اجتماعی، شاهد گسترش گرایش به حجاب و کیفیت حجاب مبتنی بر عمق باور دینی زنان مسلمان هستیم، در هیچکدام از این کشورها، ماهوارههای تصویری، اثرات تربیت دینی جوانان را خنثی نساخته است و ناهیان منکر هم به رویکرد سلبی توسل نمیجویند و با وجود همه گونه امکانات و ابزار و شرایط طرب و عیش و عشرت و بیبندوباری، دختران و زنان مسلمان متعهدانه در پی حفظ حجاب خود هستند، ولی در جامعهای مانند ایران که هیچکدام از این عوامل مهیا نیست یا حداقل رایج نیست و بدون هزینه گزاف فراهم نمیگردد و از آن طرف تمامی امکانات رسانهای، انتشاراتی، تبلیغی، آموزشی و تربیتی و…[۱۶۰]»
در کنار ابزارهای برحذر دارنده و مجازات کننده، سرزنشهای روحی و احتمال محرومیتهای تحصیلی، مالی، شغلی و… چرا هر از چندی باید به شیوه های کنترل سلبی متوسل شویم؟ اگر تاکنون این روشهای قهری کارساز بودهاند، چه نیازی به تکرار آن ها وجود دارد[۱۶۱]؟ رفیعپور در کتاب آنومی یا آشفتگی اجتماعی با تأکید بر توسعه اقتصادی برونزا، نابرابری، فساد اقتصادی و جابه جایی ارزشها، سیستم کنترل بیرونی را بیاثر دانسته و مینویسد: «این تصور که بتوان با نیروهای انتظامی این فرایند «آنومی یا آشفتگی اجتماعی» را کنترل نمود مانند دادن قرصهای مسکن، اما بیتأثیر به بیماری پردرد است»[۱۶۲]
۵٫از آسیبهای دیگر کنترل اجتماعی بیرونی و رسمی، مقوله ظاهرگرایی و قالبگرایی و غفلت از محتوا است[۱۶۳] ظاهرگرایی که در عمق خود نشانه ای از نوعی عدم همبستگی با ارزش ها و آرمانهای جامعه نهفته است ، چنانچه این کنترل رسمی بدون جذب مشارکتهای عمومی مردم و مشارکت سازمانهای مردم نهاد و مشارکت سازمانهای دولتی باشد، به هدف مطلوب خود نخواهد رسید؛ چرا که سازمان متولی کنترل رسمی و بیرونی جامعه بایستی متکی و دلگرم به این مشارکتهای سه گانه باشد. برای مثال وقتی دستگاه دولت خود را مبرا از برخوردهای کنترلی و انتظامی در زمینه ناهنجارهای پوششی میداند چگونه میتوان به این رویکردهای کنترلی برای حفظ و گسترش هنجار حجاب امیدوار بود هر چند با قصد و نیت دلسوزانه و ارزشمدارانه باشد[۱۶۴].
“