می گویند: مَثَل لغزش عالم، بمنزله داستان شکسته شدن کشتی است که هم خود و هم دیگران را به به هلاکت می اندازد؛همانگونه که اگر عالم، سالم باشد خود و دیگران را به بهشت میبرد و این تقلید دیگران از پیشوای گناهکار شبیه اصرار بر صغیره است که آن را معصیت کبیره میکند(جوادی آملی، ۱۳۸۹ج، ۱۸ : ۴۸۰-۴۷۹).
۲-۳-۵ -اصرار برگناه چیست ؟
جوادی آملی در تفسیر موضوعی تسنیم دررابطه با معنی اصرار روایاتی را از نبی مکرم اسلام وائمه معصومین (ع) بیان می کند،سپس به توضیح وتفسیرآنهامی پردازد که در اینجا به پاره ای از آنها اشاره می کنیم :
قال رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم:«من علامات الشقاء،جمود العین و قسوه القلب وشدّه الحرص فی طلب الدنیاوالإصرار علی الذنب[۱۴۸]؛یعنی،کسی اگر مرتکب معصیتی شودوبعدازمرتکب شدن ازآن توبه نکند،برآن گناه مصرّ است ووعده الهی شامل کسی می شود که از اصرار بر گناه پرهیز کند:«ولَم یُصِرّوا عَلی ما فَعَلوا[۱۴۹]»و کسی که از توفیق توبه و پذیرش آن محروم باشد، گرفتار شقاو سختی است»(جوادی آملی، ۱۳۸۹ج، ۱۸ :۱۱۶-۱۱۵).
شهید اوّل[۱۵۰]در قواعد،«اصرار»را بر دو قسم فعلی و حکمی تقسیم کرده وفرموده است:«اصرارِ فعلی، انجام دایمی یک گناه صغیر بدون توبه است و اصرارِ حکمی عزم برآن گناه صغیر بعدازفراغ از آن است،امّااگرکسی گناه صغیری انجام دهد و توبه از آن به ذهنش خطور نکند و عزم بر انجام آن نیز نداشته باشد،بر چنین کسی مصرّ اطلاق نمیشود»( جوادی آملی، ۱۳۸۹ج، ۱۵ :۵۸۱-۵۸۰).
*عن أبی جعفر(ع) فی قول الله عزّوجلّ: «ولَم یُصِرّوا عَلی ما فَعَلوا وهُم یَعلَمون) قال: الإصرار هوأن یذنب الذنب فلایستغفرالله ولایحدث نفسه بتوبه فذلک الإصرار[۱۵۱]».
*عن أبی عبدالله(ع) قال: «إیّاکم و الإصرار علی شیء ممّا حرّم الله فی ظهر القرآن و بطنه و قد قال:(ولَم یُصِرّوا عَلی ما فَعَلوا وهُم یَعلَمون)…؛یعنی،المؤمنین قبلکم إذا نسوا شیئاً ممّا اشترط الله فی کتابه عرفوا أنّهم قد عصوا فی ترکهم ذلک الشیء،فاستغفروا و لم یعودوا إلی ترکه،فذلک معنی قول الله:(ولَم یُصِرّوا عَلی ما فَعَلوا وهُم یَعلَمون[۱۵۲]».(جوادی آملی، ۱۳۸۸ج،۱۵ :۵۸۰-۵۷۹).
از نظرجوادی آملی حدیث اوّل دلالت داردبر اینکه اصرار بر ذنب،باگناه بدون استغفار وتوبه، خواه نوع گناه واحد باشد یا متعدد، عزم بر گناه دیگر داشته باشد یا نه، محقق میشود؛ چون توبه در هرلحظه و آنی واجب است و ترک آن، گناهی روی گناه اوّل است و همین امر، سبب تحقق اصرار بر ذنب میشود(جوادی آملی، ۱۳۸۸ج،۱۵ :۵۸۰)وسرّعدم قبول اطاعت کسی که برانجام معصیت اصرارمی ورزد، این است که سبب وعلت قبول طاعت،دلالت آن بر تعظیم پروردگارداردو اصرار برگناه هرچند صغیره باشد، مستلزم تحقیر است؛هرچند انسان عاصی وگناهـکار چنین قصدی نداشته باشدوتحقیر معبود ،باتعظیم او منافات دارد(جوادی آملی، ۱۳۸۸ج،۱۵ : ۵۸۱).
*روی عن النبیصلی الله علیه وآله وسلم أنّه قال:«لاصغیره مع الإصرارولاکبیره مع الاستغفار». ازنظرجوادی آملی ظاهر معنای «لا کبیره مع الاستغفار» این است که کبیره با استغفار به صغیره تبدیل یابااستغفارکلاًازبین میرود،چون متضمّن توبه همراه باطلب مغفرت ازخـداوندغفّاراست وظاهرمعنای «لاصغیره مع الإصرار»این است که گناه صغیره بااصراربرآن به کبیره تبدیل میشودوغالباً مستلزم جرئت برکبیره میگردد، چونکه متضمّن استهانت و احتقار می باشد(جوادی آملی، ۱۳۸۸ج،۱۵ : ۵۸۲-۵۸۱).
*«امام کاظم(ع)فرمودند:«لاتستقلُّوا قلیل الذنوب فإنّ قلیل الذنوب یجتمع حتّی یکون کثیراً[۱۵۳]» شایان ذکر است که اصراربرصغیره تنها به دلیل روایی از مصادیق گناهـان کبیره است؛ امّادرقرآن کریم نوع مواردی که واژه«اصرار»به کار رفته است،ناظر به معصیت کبیره یا مطلق گنـاه است وازقرآن برنمیآید که اصرار برمعصیت صغیره، گناه کبیره باشدکه به چند نمونه اشاره میشود:
یک.«…اُعِدَّت لِلمُتَّقین اَلَّذینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِوَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ الناس … والَّذینَ اِذافَعَلوا فاحِشَهً اَوظَلَموا اَنفُسَهُم ذَکَروااللهَ فَاستَغفَروالِذُنوبِهِم ومَن یَغفِرُالذُّنوبَ اِلاَّاللهُ ولَم یُصِرّوا عَلی مافَعَلوا وهُم یَعلَمون[۱۵۴]».این آیات در بیان اوصاف متقیان به گروهی اشاره داردکه پس ازگناه یاستم برخودفوراًبه یادخدامیافتندوبرای گناهانشان استغفارمیکنندوبرگناه گذشته اصرار ندارند ؛لیکن اولاً،معمولاًگناه بزرگ را«فاحشه»میگویند نه گناه کوچک را،پس تعبیرِ«اصرار» برای گناه صغیره به کار نرفته است وبرفرض شمولِ صغیره، به نحو اطلاق است؛یعنی، «فاحشه»اعم از گناه کبـیره و صغـیره است.ثانیاً،این آیه درباره کسانی است که ازمعـصیت خـودتـوبه میکننـدوبه آن باز نمیگردند؛یعنی، توبه را نمیشکنند،نه اینکه بدون توبه اصرار ندارندو خدا هم آنها راوارد بهشت میکند.درحالی که ظاهر«اِن تَجتَنِبوا کَبائِرَماتُنهَونَ عَنهُ نُکَفِّرعَنکُم سَیِّئاتِکُم ونُدخِلکُم مُدخَلاً کَریما[۱۵۵]» این است که گناهان صغیره بدون توبه بخشیده میشود و شخصِ مبتلا به گناه کوچک به بهشت میرود.از اینرو موضوع آیه «… ولَم یُصِرّوا عَلی ما فَعَلوا وهُم یَعلَمون[۱۵۶]» گناه صغیره نیست و در نتیجه این آیه دلالت ندارد که اصرار بر صغیره خودش گناه کبیره است (جوادی آملی ،۱۳۸۹ج، ۱۸ : ۴۷۵-۴۷۴).
دو.«وَیلٌ لِکُلِّ اَفّاکٍ اَثیم یَسمَعُ آیاتِ اللهِ تُتلی عَلَیهِ ثُمَّ یُصِرُّمُستَکبِراًکَاَن لَم یَسمَعها…[۱۵۷] ».این آیه
درباره گناهان کبیره کسانی است که یا اصل یا خطوط کلّی ایمان را نمیپذیرند و بر انکار خود اصرار دارند.پس درآن اصرار بر گناه کبیره مطرح است نه بر صغیره. (جوادی آملی ،۱۳۸۹ج، ۱۸ : ۴۷۵).
سه.«وکانوایُصِرّونَ عَلَی الحِنثِ العَظیم[۱۵۸]این آیه نیزدرباره اصراربرکبیره است نه صغیره. (جوادی آملی ،۱۳۸۹ج، ۱۸ : ۴۷۶-۴۷۵).
چهار.«واِنّی کُلَّمادَعَوتُهُم لِتَغفِرَلَهُم جَعَلوا اَصابِعَهُم فی آذانِهِم واستَغشَوا ثیابَهُم واَصَرّوا واستَکبَرُوا استِکبارا[۱۵۹]». این آیه هم درباره اصراربرکفراست،نه گناه صغیره.نتیجه آنکه دلیل کبیره بودن اصرار برصغیره،روایات است نه قرآن کریم(جوادی آملی ،۱۳۸۹ج، ۱۸ : ۴۷۶).
۲-۳-۶ -دروغ مصلحتی
جوادی آملی دروغ را از جمله گناهان کبیرهای می داند که مفاسد فراوانی را به دنبال دارد، ولیکن به نظرایشان در مواردی که راست گفتن موجب مفسده میگردد، باید از آن پرهیز کرد. حتی اگر دروغ گفتن، فایده مهم شرعی داشته باشد یا باعث دفع مفسده بزرگتری شود، ارتکاب آن جایز و گاهی واجب میگردد(جوادی آملی،۱۳۸۸ط،۳: ۳۱۹).
۲-۳-۷- موارد جواز دروغ
جوادی آملی در مواردی دروغ گفتن را جایزوگاهی واجب می داندکه دراینجا به پاره ای از
از آنها اشاره می شود:
۲-۳-۷-۱-درصدد آشتی برقرار کردن میان دو فرد یا دوگروه باشد و بخواهد دروغی رااززبان هر یک به دیگری بگوید تا موجب رفع کدورت آنها از همدیگر گردد.
۲-۳-۷-۲-ازروی غفلت وبیتوجهی سخنی گفته یا کاری کرده که عداوت دیگری رابرانگیخته یا مایه کدورت وناراحتی او شده است ورفع این مفسده(عداوت و کدورت)به انکار آن متوقّف باشد.
۱-۳-۷-۳- خدعه و نیرنگی که رزمنده برای غلبه بر دشمنان دین، ناچار از آن باشد.
۲-۳-۷-۴-حفظ جان، مال یا آبروی خودش یا مسلمان دیگری بر دروغ گفتن متوقّف باشد و راستگویی موجب از بین رفتن مال یا آبرو یا جان خودش یا مسلمان دیگری شود.
ازنظر ایشان و به تعبیر فقها،اولاَ،ضرر جانی، مالی یا آبرویی باید قابل توجه باشد تا موجب جواز دروغ گردد.بنابراین، اگر راستگویی موجب زیان اندکی به بدن انسان یا سبب از بین رفتن مال مختصر و غیر قابل توجهی شود، دروغ گفتن جایز نیست. (جوادی آملی،۱۳۸۸ط،۳: ۳۲۰-۳۱۹).
ثانیاَ،ضررمالی، غیراز عدم نفع است؛ بنابراین، نمیتوان گفت که اگر کسی درفلان معامله راست بگوید،منفعت نخواهد کرد.یا اگر دروغ بگوید، منفعت بیشتری خواهدنمود، پس دروغ گفتن جایز است؛زیرا این گونه دروغها «دروغ منفعت آمیز» می باشند، در حالی که تنها «دروغ مصلحتآمیز» استثنا شده است.
۲-۳-۷-۵-رفع حرمت از هرکار حرامی، تنها به مقدار ضرورت جایزمی باشد:«الضرورات تَتَقدّر بقدرها»؛ بنابراین، نمی توان در مستثنیات دروغ یا دروغهای مصلحتمیز،از حدّ ضرورت تجـاوز کرد.
رابعاَ.طبق توصیه علمای اخلاق، در مواردی هم که دروغ، مصلحتمیز و مجاز می باشد بایددر حدّ امکان ازدروغ صریح پرهیز کردوبه«تَوْرِیَه» متوسّل شدتا نفس امّاره وسرکش آدمی به دروغگویی عادت نکند و به آن حریص نشود(جوادی آملی،۱۳۸۸ط،۳: ۳۲۰-۳۱۹).
۲-۳-۸ - مکروهات وآثارآن
جوادی آملی گناه را دارای چند قسم می داند :
الف.گناهی که از ارتکاب منهیّات یا ترک واجبات ناشی میشود؛
ب.کارهایی که گناه اصطلاحی نیست،ولی انجام آن درنظرانسانهای معصوم گناه شمرده می شودچون که باعزّت وجلال خدای سبحان منافات دارد،هرچند که ناچاراز انجام آن کارهاباشندیاخودخداوندبه آنهافرمان داده باشد؛مانندخوردن وآشامیدن درمحضرِپروردگار،فرمان دادن به فرزندیاشخص زیردست خوددرحضوراو؛حتی معجزات وخوارق عاداتی که به فرمان الهی وبرای اثبات ارتباط با اوازخودنشان می دهند،درنظـرخودشان آن راگـناه به حساب می آورند؛زیرااین کارهارانوعی خودنمایی(انانیّت)و دخالت درشئون ربوبیّت می دانند[۱۶۰] که ارتکاب مکروهات وترک مستحبّات،ازجمله این نوع گناهان است که گناه اصطلاحی نیست ولیکن آنهارانیزبایددراین قسم داخل کرد(جوادی آملی، ۱۳۸ط: ۲۶۳). چون«مراحل اوّلیّه رفتن به سوی گناه ازانجام دادن مکروه میآغازدوآنگاه ارتکاب گناه صغیره وسپس تندادن به گناه کبیره و پس ازآن ـ معاذ الله ـ اکبرِکبایر،خودخواهی وغرور،انسان رابه خیلی ازخطرها نزدیک میکند»(جوادی آملی،۱۳۸۴ب:۳۲۴).
از نطرجوادی آملی ارتکاب مکروهات، به انجام دادن گناهان کوچک و سرانجام به گناهان بزرگ میانجامد؛آنگاه قلب سخت میشود،به گونهای که انذارالهی برآن اثرنمیکند:(سَواءٌ عَلَیهِم أَ اَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون)وذکرخدا نفوذی درآن نمی نماید؛برخلاف،درقلب ودل نرم یادخدا به سرعت راه مییابد:« اَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلإسلمِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلقاسیَهِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللهِ اولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین اَللهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتاباً مُتَشبِهاً مَثانِی تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلودُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلینُ جُلودُهُم وقُلوبُهُم إلی ذِکرِ اللهِ ذلِکَ هُدَی اللهِ یَهدی بِهِ مَن یَشَاءُ ومَن یُضلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِن هاد[۱۶۱]» (جوادی آملی،۱۳۸۸الف، ۲: ۱۶۷).
بایدتوجه داشت که بسته شدن و واژگونی دل، تنهاویژه کافران ومنافقان نیست، بلکه به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد،واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه ازفهم آیات الهی محروم میگرددواین واژگونی دل ازآلودگی به مکروهات آغازو به گناهان صغیره و سپس به کبیره و درنهایت به کفر به خدا که از اکبر کبایرمی باشد ،منجر می گرددومعیار سنجش بیماری قلب نیزمقدار بیتوجّهی انسان به فهم آیات الهی یا انزجارازآنهاست.(جوادی آملی،۱۳۸۹ح، ۲: ۲۳۴).ازسوی دیگر،تزیین گناه برای دلِ قسی آسـان میشود:«فَلَـولاإذجاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعوا ولکِن قَسَت قُلوبُهُم وزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ ما کانوایَعمَلون[۱۶۲]».مقصود اینکه شیطان کردار زشت آنها را زیبا جلوه میدهد، از اینرو گناه را شیرین و دلربا میپندارند.(جوادی آملی،۱۳۸۸الف، ۲۲ : ۱۶۷).
بنابراین انسان بایدتمرین کند تابه سراغ مکروهات نرودوازمشتبهات بپرهیزد؛زیرا اینها قُرُقگاه
گناهان صغیره وکبیره می باشندوازگناهان صغیره بپرهیزد که ارتکاب آنها سبب ورود به گناه کبییره
و در نهایت سبب ورود به اکبر معاصی؛یعنی، شرک و کفرمی گردد (جوادی آملی،۱۳۸۹ط: ۶۶۷).
گناه ودرمقیاسی کوچکترمکروه،سمی است که به هرترتیبی ممکن بایدازواردشدن آن به حقیقت و روح انسان جلوگیری کرد؛زیرا ممکن است انسان ابتدابه مـکروهات مبتـلا شـودوکمکم به گناهان صغیره ودرپایان به گناهان کبیره آلوده گردد.پس بایدامیدی برای بازگشت به سوی خدا باشد تابه صِرف ارتکاب بعضی گناهان،زمینه یأس فراهم نشود؛زیرا اگرانسان گناهکار،امید خودراازدست بدهدو دیگر هیچ راهی برای درمان خود نیابد،براثراصرار بر گناه، زمینه شرک در او فراهم میشود، چنانکه قرآن کریم به این نکته لطیف اشاره فرموده است:«ثم کان عاقبه الَّذین اساؤا السُّوای ان کذّبوا[۱۶۳]».لذا ملائکه وپیامبران،با شفاعت وطلب مغفرت ازخداوند،این امیدرادردل گناهکاران حفظ میکنند(جوادی آملی،۱۳۸۸ ه :۶۰-۵۹).
بایدتوجه داشت که شیطان،ابتدا ازراه مکروهات وآنگاه ازراه معـاصی صـغیره وسپس ازراه معـاصی کبیره دردل انسان نفوذ میکندودرحریم دل آشیانه می سازدو به تدریج تخمگذاری مینمایدو بعد ازتبدیل تخم ها به جوجه،آنهارا میپروراند؛دراین صورت است که فضای دل،جای طیورشیطنت و چنین انسانی،مجری دستورهای شیطان میشود؛به طوری که شیطان باچشم اینها نگاه میکندو با زبان اینها سخن میگویدوانسان مجبورمیشود که زبانش رادراختیارابلیس قراردهد(جوادی آملی ، ۱۳۸۹ی:۱۰۵)؛به عبـارت دیگرشیـطان سلسله مراتب رارعـایت میکند؛ابتداانسان رابه مکروهات وسپس به گنـاهان کوچک مبتلا وپس از آن به گناهان بزرگ معتاد می کنددر نتیجه او دین را تکذیب میکند.اصولاً ابتدا، ابتلا به کذب و گناهِ عادی است وسپس تکذیب وبزرگترین گناه(کفر)(جوادی آملی،۱۳۸۹ز: ۳۶۰).بنابراین هدف اصلی شیطان از بین بردن ایمان و اعتقاد است و اگر این هدف در آغاز کار برایش چون مقدور نشده آهسته آهسته از اعمال کوچک شروع میکند تا به هدفش برسد؛ ابتدا مستحبّات را از انسان میگیرد و مکروهات رابه انسان تزریق میکندورفته رفته،انسان رابه معاصی صغیره وترک واجبات مبتلا میسازد، آنگاه اورا به ارتکاب معاصی بزرگ و معاذ الله به بزرگترین گناه، که همان کفر و شرک است، آلوده میکند(جوادی آملی،۱۳۸۸ک: ۲۲۱).
۱-۳-۹ - احباط وتکفیر
۱-۳-۹-۱ -«احباط» به چه معناست ؟
جوادی آملی «حبط» را در لغت به معنای بیهوده، ناچیز و باطل شدن می داند ومعتقد است: حبط دراصطلاح مفسّران غیرازحبط دراصطلاح اهل کلام است،چون حبـط راجـع به صحت و بطلان خودعمل است؛مثلاَ،آیاعمل خاصی مانندبتپرستی سالم است یاحابط؛یعنی،بتپرستی فی نفسه صحیح است یا یاوه.اما احباط راراجع به ابطـال عمل نسبت به عمل دیگرمی داند؛یعنی،آیا کارخـاص
سبب حبط اعمال قبلی میشود،یا نه(جوادی آملی،۱۳۸۷د، ۵: ۲۱).
ازنظرایشان«احباط»و«تکفیر»از مسائل مهم قرآنی است که به کتابهای کلامی نیز راه یافته است.برخی عالمان دینی گفتهاند:اصطلاح «حبط»و«احباط»درتفسیر با آنچه درکلام آمده تفاوت دارد . حبط تفسیری و قرآنی، بطلان و نابودی همه کارهای نیک بر اثر خصوص کفر و ارتداد و نفاق است که در آیات قرآن بدان تصریح شده است.ولی حبط کلامی نابودی حسنات گذشته براثر سیئات آینده وبطلان سیئات گذشته درپرتو حسنات آینده است؛ خواه به صورت احباط کلّی باشد یا جزئی؛ مثلاً، اگر کسی نماز خواندو پس از آن دروغی گفت، ثواب نماز او با این دروغ نابود میشود[۱۶۴].
جوادی آملی معتقد است:گرچه اینگونه فرقگذاری تا اندازهای صحیح است،ولی اینگونه نیست که هیچ پیوندوارتباطی میان حبط کلامی با حبط تفسیری نباشدوبایکدیگرتباین کلی داشته باشند؛بلکه باهم پیونددارند،هرچنداثبات برخی ازمسائل حبط واحباط که درکتابهای کلامی آمده است به کمک آیات قرآن دشواراست.هرچندریشه مباحث حبط ازقرآن کریم به علم کلام راه یافته است (جوادی آملی،۱۳۸۹و، ۱۰ :۶۰۲-۶۰۱)ازنظرایشان مسأله احباط وتکفیررامی توان تا اندازه ای ازنتایج مسأله حبط دانست.برای تبیین مطلب،این پرسش را قابل طرح می داند:«آیا اعمال انسان در یکدیگراثرمتقابل داردوهمدیگر را باطل میکند(تحابط وتباطل)یاکردارشایسته حکم واثرخودو گناهان نیز حکم واثرخودرادارد؟البته این معناازنظرقرآن مسلّم است که چه بساکـارهای شایسته انسان اثر سیّئات وکارهای بد اورا ازبـین میبرد: «إنّ الحسنات یذهبن السّیّئات[۱۶۵]»(جوادی آملی،۱۳۸۷د، ۵ :۲۷).
نگاهی به پژوهشهای انجامشده درباره مقایسه وبررسی دودیدگاه حضرت آیت الله دستغیب وحضرت آیت ...