“
تفاوت اساسی بین رویکرد بازتابی و یکسویه با قصد و انگیزه مرتبط است. اگرچه کودکان روی والدین خود تأثیر گذارند ولی قصد اجتماعی کردن آن ها را ندارند، هرچند فقدان قصد و انگیزه تأثیر کودکان را نفی نمی کند. کودکان از طریق ویژگی های پیشرفتهای رشدی و رفتاریشان بر رفتار والدین، تعامل های والد- کودک و نیز بر روی رشد خود مؤثرند(استافورد ویه یر۱۹۹۸ترجمه دهقانپور۱۳۷۷).
نظریه تأثیرمتقابل
این دیدگاه والدین و کودکان را به عنوان عاملی که به طور همزمان و متقابل رفتارهای یکدیگر را تنظیم میکنند و به سطوح متنوعی از انطباق دست مییابند، مورد بررسی قرار میدهد. یک عامل مؤثر برای گزینش الگوهای تأثیردو جانبه، این واقعیت آشکار است که کودکان در حین رسش تغییر میکنند. بزرگسالان در واقع هیچ راهی جز پاسخ به این رشد در پیش رو ندارند. شواهد فراوانی وجود دارد که والدین و کودکان، رفتارهای دو جانبه ای دارند و در طول زمان الگوهای تعاملی را گسترش میدهند. مثلا احتمال زیادی وجود دارد که مادران و نوزادان هنگام شنیدن صدای طرف مقابل به فعالیت آوایی بپردازند، پاسخ آوایی نوزاد مادر را به تکلم با وی تشویق میکند و همچنین هرچه مادر بیشتر صحبت کند نوزاد بهتر و بیشتر واکنش نشان میدهد. یا وقتی کودک گریه میکند مادر را به در آغوش کشیدن خود تشویق میکند در عین حال هرچه مادر به گریه کودک واکنش و احساس منفی نشان دهد گریه کودک بیشتر خواهد شد(استافورد ویه یر۱۹۹۸ ترجمه دهقانپور۱۳۷۷).
همان طور که کودک بر والدین مؤثر است، خصوصیات والدین نیز بر کودک تأثیر گذار است. برای مثال، مادری که فعال و بی تاب است با کودک منفعل خود رفتاری دارد که با رفتار مادری که خود منفعل و صبور است متفاوت است(ماسن و دیگران۲۰۰۰ ترجمه یاسایی۱۳۸۰).
والدین همزمان با رشد کودک خود نیز تغییر میکنند. رشد کودک بر ماهیت تعاملی والد- کودک و اهدافی که والدین برای کودکشان در نظر می گیرند، تأثیر میگذارد(مک کوبی۱۹۸۴به نقل از برنت۱۹۹۲ ترجمه حسینیان آقا ملکی۱۳۷۶).
۲-۹عوامل تعیین کننده شیوه های فرزندپروری والدین
شیوه های والدین در پرورش فرزند، تحت تأثیر عواملی قرار دارد که در تمام افراد مؤثر است؛ این عوامل عبارتند از:
۱- زمینه شخصیتی: بر طبق یک نظریه رایج عواملی که در شیوه های فرزندپروری نفوذ دارد، در سه مقوله عمده می گنجد:
– نیروهایی که از سوی والدین اعمال می شود، شخصیت والدین، انتظارات آن ها، اعتقادتشان درباره اهداف اجتماعی شدن و طبیعت کودک و روش های مؤثر در اجتماعی کردن کودکشان.
– خصوصیات شخصیتی و تواناییهای شناختی کوکان
– رابطه زناشویی، شبکه های اجتماعی و تجارب شغلی والدین(بلسکی۱۹۸۴[۴۰]به نقل از ماسن و همکاران۲۰۰۰ ترجمه یاسایی۱۳۸۰).
۲- خصوصیات و اعتقادات والدین: شیوه های فرزندپروری و روش های انظباطی آن ها تحت تأثیر خصوصیات شخصی و سیستم اعتقادی آن ها است. والدین سالم و بالغ در مقایسه با والدین ناسالم و نابالغ معمولا با حساسیت و مهربانی بیشتری به نیازها و اشارات کودک توجه دارند و این نوع فرزند پروری امنیت عاطفی، استقلال، توانش اجتماعی و موفقیت هوشی را تضمین میکند.(بلسکی۱۹۸۴ به نقل از ماسن و همکاران ترجمه یاسایی۱۳۸۰). اعتماد به نفس والدین، احساس اعتماد نسبت به دیگران، این اعتقاد که میتوانند بر اوضاع مسلط باشند، با گرمی، پذیرش و مفید بودن به حال فرزندانشان بستگی دارد(ماندل و تایلر[۴۱]۱۹۸۱ به نقل از همان منبع)
۳- تأثیر فرهنگ: اهداف والدین در اجتماعی کردن و نیز عقاید آن ها در مورد کودکان و شیوه های فرزند پروری، به طور عمده محصول فرهنگ میباشد(گودنو۱۹۸۵). برای مثال اطاعت از مراجع قدرت و احترام به آن ها در میان اعضای طبقه کارگر به طور سنتی ارزش زیادی دارد. بر عکس والدین طبقه متوسط و بالاتر، خلاقیت و موفقیت و استقلال فرزندشان برایشان اهمیت بیشتری دارد و در ضمن حس کنجکاوی و تسلط بر خود را، در آنان تقویت میکنند(بکن و آشمور[۴۲]۱۹۸۶، هس[۴۳]۱۹۷۰، هافمن[۴۴]۱۹۸۴به نقل از ماسن و همکاران ترجمه یاسایی۱۳۸۰)
۴- طبقه اجتماعی: تفاوت بین طبقات اجتماعی مختلف از لحاظ فرزندپروری، منعکس کننده تجربه اجتماعی والدین است.بزرگسالان طبقه کارگر به هنگام کار، غالبا دستورات را بی چون و چرا انجام میدهند. رئیس آن ها معمولا در مورد علت قواعد و ضروریات کار به ندرت با آن ها حرف می زند. بنابرین والدین طبقه پایین کمتر با ساختن، تغییر و اصلاح قوانین در جامعه سر و کار دارند و به همین دلیل قواعد و ساخت قدرت بیش از منطق وجودی آن ها مطرح است. مثلا با وجودی که مادر میداند چرا فرزندش باید مسواک بزند در جواب سوال او که می پرسد “چرا باید مسواک بزنم؟ “میگوید”چون من می گویم” یا “چون باید مسواک بزنی”(هافمن ال دبلیو[۴۵]۱۹۸۴به نقل از ماسن و همکاران ترجمه یاسایی۱۳۸۰).
۲-۱۰نقش تفاوت های جنسی در نحوه برخورد والدین
از همان آغازخردسالی، والدین با پسران و دخترانشان رفتار متفاوتی دارند. والدین نوزادان دختر را ریزنقش تر، کم توجه تر و باهوشتر و زیبا تر از پسران وصف میکنند. پدران نیز بیشتر از مادران بر قامت و قدرت، تناسب و زیرکی پسران در مقابل لطافت دختران تأکید دارند(کریگر[۴۶] ۱۹۷۶به نقل از مظلوم۱۳۸۲). قابل توجه است این رفتار متفاوت بیشتر از جانب پدر دیده می شود. پدران با فرزندان پسر خود بیشتر بازی میکنند اما با دختران اینگونه عمل نمی کنند و مادران نیز از لحاظ کلامی برای فرزندان اول دختر خود بیشترپاسخ دهنده هستند.
مکلین[۴۷] و مک کوبی ۱۹۸۴، لمب[۴۸] ۱۹۷۷، پارک۱۹۸۷، به نقل از هترینگتون[۴۹] ۱۹۹۸، گرونتر[۵۰]، مانک و مک هل[۵۱] ۱۹۹۵ به نقل از بامپس۲۰۰۱، ترجمه سعیدی ،۱۳۹۱). خاطر نشان کردند که جنسیت نوجوانان عامل تعیین کننده ای در جهت اعطاء استقلال به فرزندان میباشد. در مطالعه ای که توسط گرونتر، هلم[۵۲]، اریکسون، یوپد گراف[۵۳] و مک هل۱۹۹۹ انجام شد، دیده شد که نظارت والدین و آگاهی آنان بر طبق جنسیت توصیف شده است. به این معنا که دختران بیشتر از پسران گرایش دارند که مورد نظارت قرار بگیرند و مادران بیشتر تمایل دارند تا درباره فعالیت ها و گرایشهای جنس مخالف خود یعنی پسرانشان آگاه شوند.
باکاتکو و داهلر(۱۹۹۵) مطرح میکنند که مادران اغلب می کوشند رفتار یکسانی را با تمام فرزندان خود داشته باشند اما روی هم رفته با دختران سخت گیرتر از پسران هستند و در مقابل پدران می کوشند تا پسران را تحت سلطه خود بگیرند و با دخترانشان رفتار نرم و ملایم تری دارند.
مک هل، گرونتر و تاچر[۵۴](۱۹۹۹) در باره نقش زنانگی و مردانگی تحقیقاتی را انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که والدین در مورد استقلال و ابتکار اهمیت بیشتری را به پسران نوجوان میدهند تا به دختران.
“